Tuesday, December 27, 2011

فرقه شناسي و تحليل فرقه‌ها


گفت و شنودي با استاد ايليا «ميم» رام الله

1- دانشمندان اديان و مذاهب جديد نظرات مختلفي در بارۀ اركان اصلي يك فرقه دارند. بعضي از دانشمندان پايه‌هاي اصلي فرقه را در رهبري آن يا ساختار تشكيلاتي آن يا آرمانها و وعده‌هايي كه ترسيم مي‌كند مي‌دانند. نظر شما در اين باره چيست؟
اصول بسياري در علم تفكر و شيوه‌هاي متعددي در روش تفكر خلاق وجود دارند كه بيان مي‌كنند نظرات كليشه اي و ثابت براي مسائلي كه در باطن خود داراي متغيرهاي مختلف اند، درست نيست. مسائل حتي اگر هم ظاهراً مشابه هم باشند، الزاماً همانند هم نيستند و بدتر آنكه بعضي‌ها فكر مي‌كنند هر حلقه اي دايره است. همۀ انسانها، بشر هستند اما هيچ دو انساني مانند هم نيستند و صدها و چه بسا ميليونها تفاوت دارند ...
آن دانشمندان لابد از ديدگاهي كه مي‌گويند درست مي‌گويند چون مي‌گوييد دانشمند هستند اما به نظر نمي‌آيد كه بتوان در بارۀ اركان اصلي فرقه با اين قاطعيت و جزميت چيزي گفت. آنها درست مي‌گويند اما آيا اين كامل است؟ بعضي فرقه‌ها هستند كه مركز ثقل آنها رهبر آنهاست و اگر اين رهبر كنار برود فرقه هم دچار انحلال مي‌شود اما فرقه‌هاي ديگري را مي‌توانيد ببينيد كه عامل حياتي آنها قرائتي است كه از دين دارند، يا كتابي است كه در دستشان است بنابراين در اين نوع فرقه‌هاي تاريخي ومعاصر مي‌بينيد كه با وجود از دنيا رفتن رهبر، فرقه هنوز وجود دارد و بسيار گسترده تر از گذشته شده است.[1] اما فرقه‌هايي هم بوده اند كه به محض ازدست دادن رهبر خود نابود شده اند چون اين تنها پيوندگاه آنها با تداوم در زمان بوده است. فرقه‌هاي زيادي را مي‌توان مثال زد كه حيات آنها وابسته به مناسك ديني آنهاست يا جنبۀ نفي آميزشان ... نمي‌توان مانند بسياري از امور ديگر در اين باره حكم قطعي داد بلكه بايد پديدۀ مورد نظر را كاملاً مشاهده و بررسي كرد و سپس قلب تپندۀ فرقه رايافت. شما هر چيز كه بخواهيد بعنوان عامل اصلي حيات بگوييد مي‌توانيد در اينجا مثالهايي را بشنويد كه چيز متفاوتي را به شما نشان مي‌دهد.

2- رابطۀ فرقه و دين را چطور مي‌بينيد؟
فرقه‌ها از اديان زاييده شده اند و اين از ويژگي‌هاي دين است كه چون تفسير پذير است و داراي تفاسير متعدد و قرائت‌هاي مختلف است، بطور طبيعي ميداني را براي تولد فرقه‌ها پديد مي‌آورد. بنابراين اگر دين را يك درخت تصور كنيم فرقه‌ها و مذاهب شاخه‌هاي مختلف اين درخت هستند. اين اختصاص به دين خاصي ندارد. همۀ اديان داراي اين ويژگي هستند. اما بحث فرقه‌هاي انحرافي به شاخه اي مي‌ماند كه بر خلاف همۀ شاخه‌هاي درخت رشد كرده حتي ممكن است مستقيماً از ساقۀ درخت روييده باشد و وجود آن مي‌تواند براي درخت خطرناك باشد.

3- اطلاعات شما در بارۀ فرقه‌ها خيلي كامل و دقيق است. منابع مطالعاتي شما چيست؟
سال‌ها پيش ما مركز راهبردي بررسي جنبش‌هاي معنوي و فرقه‌ها را در كنار يازده مركز راهبردي ديگر داشتيم . با همكاري آن دوستان ما فرقه‌ها و جريانهاي معنوي را در جهان تقريباً بصورت حضوري و ملموس مشاهده وبررسي مي‌كرديم. با بعضي از رهبران آنها از نوجواني ارتباط داشتم وسالهاي بعد اين تماس را به واسطۀ بعضي از دوستاني كه در خود آن فرقه‌ها و جريانات بودند ادامه دادم ... منبع ديگر ما دانش الگوشناسي است. فرقه‌ها، جنبش‌ها، انقلابها و اديان همگي داراي الگوهاي بنيادي هستند و با شناخت اين الگوها بخصوص با تطبيق سير زماني آنها، شناخت مشاهده اي و حضوري تر حاصل مي‌شود اما در اين زمينه كتاب خاصي را مطالعه نكرده ام.

4- در صحبت قبلی شما اشاره داشتید که در وضعیت موجود، فرقه‌های انحرافی زیرزمینی شده اند و زیرزمینی شدن به تثبیت بیشتر در زمان حالا و گسترش بیشتر در آینده منجر می شود. چه دلیلی وجود دارد که فرقه‌ها بعد از برخورد خشن و بعد از بسته شدن راههای تبلیغ شان، قویتر می شوند؟ ظاهر موضوع عکس این را نشان می دهد.
پدیده‌های اجتماعی به محض مواجه شدن با خشونت، زیرزمینی می شوند. عمیق تر شوید می بینید، ویژگی اندیشه‌ها هم همین است. به محض سرکوب، زیرزمینی می شوند. وقتی که تمایلات سرکوب شدند، خود را در جای دیگری نشان می دهند. فرقه‌های انحرافی هم بعنوان یک پدیده همین وضع را دارند. به محض آنکه احساس تهدید کنند زیرزمینی می شوند. اگر بوی برخورد خشن بیاید، فعالیت خود را به مناطق دور از دسترس تهدید کنندگان منتقل می کنند. عموماً و در تاریخ همینطور بوده و امروز هم همین است. اما دلیل قویتر شدن آنها. فرقه‌ها وقتی زیرزمینی شدند، کیفیت گرا می شوند. قوة محرکة آنها در کمیت گرایی، خود را در مسیر کیفیت گرایی کانالیزه می کند. چون امکان شعاردادن از آنها سلب شده، به شعور ورزی روی می آورند و بنابراین تثبیت شده و ریشه‌های آنها عمیق تر می شود. در این فعالیت زیرزمینی، سیستم ایمنی آنها و بنابراین تضمین طول حیات و عرض اندیشه‌هایشان بیشتر می شود. چون با خطر روبرو شده اند. هم این خطر را تدبیر می کنند و هم خطرات و احتمالات بعدی را. دچار دوراندیشی و تدبیر آینده می شوند. پس باز هم ریشه‌هایشان بزرگتر و گسترده تر خواهد شد. آنها چون دیگر نمی توانند به شکل مستقیم دیروز وارد عرصه شوند، پوشش می گیرند و تبدیل می شوند و در قالب لفافه‌های جدید و متنوع امروز در جامعه ظاهر می شوند. همین شکل پذیری‌های متعدد جدید، به گسترش آنها منجر خواهد شد. قبلاً آنها با یک گروه محدود در ارتباط بودند، کسانی که علائق مذهبی و معنوی داشتند. اما امروز آنها با مخاطبان مختلف روبرو هستند. مي‌بينيد يك رستوران است اما پوششی است برای یک فرقه. دکتر است اما مبلغ یک فرقه است. سیاستمدار و برنامه‌ریز است ولی هویت فرقه ای او بر هویت سیاستمدار بودن اش برتری دارد. این استتار در قالبهای متنوع یعنی پیوند آن فرقه، از ابعاد مختلف با جامعه. قبلاً که آشکار بود یک پیوند داشت. حالا دهها پیوند دارد و انحلال یا تغییر و اصلاح آن بارها سخت تر و پیچیده تر از گذشته است ...
قبلاً می شد آن را ارزیابی کرد. بعنوان یک مسئله، شناسایی کرد، با آن در ارتباط بود و از طریق این ارتباط، شناختی حضوری و کارا بدست آورد. می شد با آن گفتگو کرد اما امروز او از دسترس تو خارج است. ارزیابی کردن حتی با اتکاء به پیشرفته ترین ابزارها و روش‌های امنیتی، آنطور که باید امکانپذیر نیست.

5- آينده فرقه‌ها را در ايران چطور مي‌بينيد؟
با شناخت گذشته مي‌شود حال را درك كرد. براي اينكه بدانيم حالا چه خبر است مي‌توانيم اين را از درك گذشته حاصل كنيم و براي آنكه بدانيم فردا چه مي‌شود كافي است امروز را درك كنيم. با تعيير امروز، فردا هم تغيير مي‌كند همانطور كه تغييرات گذشته، اوضاع امروز ما را دگرگون مي‌كنند. اين يكي از اصول كلي آينده پژوهي است. [2] در اين باره هم متفاوت است. براي آنكه بدانيم فرداي ايران از نظر پديده‌هاي نوظهور مذهبي و جنبش‌هاي معنوي يا فرقه‌ها چه خواهد بود بايد ببينيم امروز داريم چكار مي‌كنيم ... اين بستگي به روش ما دارد. روشي كه در سي سال گذشته و حتي قبل از آن وجود داشته عملاً روشي مخرب است و قادر نيست مسائل جديد مربوط به دنياي جديد را حل كند.
ورود فرقه‌هاي جديد به ايران از حدود پانزده سال پيش آغاز شد، اجتناب ناپذير هم بود اما در اين پانزده سال ديده بانان فرهنگي كجا بودند؟ مسئولان امنيتي و مراكز مربوطه به چه كاري مهمتر از اين مشغول بودند؟ چه شد كه بعد از پانزده سال يكدفعه يادشان افتاد كه فرقه‌هاي جديد و جريانهاي معنوي يكي از پيچيده ترين مسائل جهان معاصر است. آنها وقتي يادشان افتاد كه بسياري از فرقه‌ها ريشه دوانده بودند، تثبيت شده بودند، الگوهاي تثبيت و گسترش را يافته بودند. وقتي يادشان افتاد كه بيماري همه جا را گرفته و در بسياري مزمن شده بود. هر مسئولي سعي داشت مسئول ديگر يا مسئولان و نهادها و دولتهاي قبلي را متهم كند. واكنش اين بود كه دريك شتابزدگي همه جا فرياد زدند كه مواظب باشيد فرقه‌ها حمله كرده اند. حداقل پانزده سال از اين تهاجم گسترده گذشته بود و پانزده سال بعد، مرزبانان اجتماعي و ديده بانان فرهنگي شيپورها را به صدا در آوردند. خود اين كار مخرب بود و براي فرقه‌هاي قدرتمند و ريشه دار به مائده اي آسماني شبيه بود. آنها مورد توجه جهان و رسانه‌هاي بين المللي قرار گرفتند و در بعضي از محاسبات و برنامه ريزي‌هاي قدرتهاي بزرگ محاسبه شدند ...
مردمي‌كه نمي‌دانستند، دچار كنجكاوي شدند. بعد ديدند بعضي از اعضاء خانواده و فاميل خودشان در همين فرقه هستند و يك آشنا سازي طبيعي انجام شد. بعضي‌ها وحشت زده شدند و امنيت رواني خودشان را از دست دادند و اين خود فرصتي را فراهم كرد كه به بعضي از انديشه‌ها روي بياورند كه امتداد آنها در جريانات معنوي جديد است. ما گزارش‌هاي مفصلي را از اين بازخوردها داريم ...
شايد روش نرم و نامحسوس و هنرمندانه كارايي بسيار بيشتري مي‌داشت...
الان همۀ فرقه‌ها دريك حالت واكسينۀ زماني اند. ويژگي زماني كه بر پايۀ اصل رواني هجوم عمل مي‌كند آنها را در حالت جنگي قرارداده، درِ قلعه‌ها بسته شده، آنها احساس مي‌كنند كه قرار است نابود شوند پس هر دستي را پس مي‌زنند. ناامني رواني آنها را به موضع گيري تخاصمي‌كشانده است و اين يكي از بدترين نتايج اين اعلام نابهنگام است. فرقه‌ها از همان لحظه اي كه برضد آنها اعلام جنگ شد طبق گزارشي كه ما داريم عموماً دچار تدابير چند لايۀ حفاظتي شدند. اغلب دچار تكثير شدند. منابع حياتي خود را جابجا كردند. موشك‌هاي فكري و فرهنگي خودرا به خارج از مرزها منتقل كردند...
فرض كنيم كه فرقه‌هاي انحرافي مثل ايدز باشند. پانزده سال پيش ويروس‌ها وارد شده اند. خيلي‌ها را مبتلا كرده اند، وارد يك نسل قبلي و بعدي هم شده اند. بعد جارچي‌ها در همه جا جار مي‌زنند: مردم ايدز آمده. اگر با همين روشي كه امروز مبناي كار است جلو برويم، اين را بر اساس ديدگاهها و اصول آينده پژوهي مي‌گويم، در آينده اي كه دور نيست ايران و سرزمين‌هاي اسلامي‌به فرقه زار مبدل مي‌شود.

6- اشكال برنامه چيست؟ آيا فقط در همين اعلام ديرهنگامي‌است كه مي‌گوييد؟
اين اعلاميۀ مكرر ديرهنگام كه يك دهه و نيم دير بيان شد اولين اشكال است. حل اين معضلات متخصصان خودش را مي‌طلبد. يك پليس نمي‌تواند بيمار سرطاني را معالجه كند. حتي يك داروساز و دكتر عمومي‌هم نمي‌تواند. بايد متخصصان سرطان به ميدان بيايند. برخورد پليسي با پديده‌هاي اجتماعي شايد در كوتاه مدت موثر باشد البته ظاهراً زيرا در همان كوتاه مدت هم مسئله را به زير زمين‌ها و لايۀ پنهان منتقل مي‌كند. يك كارشناس تخريب [ خنثي سازي مين و مين گذاري] با يك باغ از درختان آفت زده چكار مي‌تواند بكند؟ اولين طرح او اين است كه يكي دوتا درخت را منهدم مي‌كنيم بقيه درخت‌ها حساب كار دستشان مي‌آيد. اگر نيامد بقيه را هم منهدم مي‌كنيم. اين تصوير نامعقول است ولي امروز در حال رخ دادن است. امروز بعضي‌ها مشغول جراحي مغز شده اند اما متخصص مغز و اعصاب نيستند. وسيلۀ جراحي شان هم اره و كلنگ است. اينها با اين روش به كل پيكر اجتماع ضربه مي‌زنند. ابرويش را كه درست نمي‌كنند هيچ، چشم اش را هم در مي‌آورند، همان مختصر روشن بيني عامه را هم مخدوش مي‌كنند... اينها با روش‌هاي يك قرن پيش آمريكايي‌ها به مقابله با فرقه‌ها و جريانهايي پرداخته اند كه هوشمندي آنها از پنجاه سال پيش تا امروز، پنجاه سال رشد كرده است. به اولين فكر‌هايي كه به ذهن آمده عمل مي‌كنند. طرح‌هايشان هيجان زده وعجولانه است. خالي از حكمت و خرد و دانش تخصصي است. پنجاه سال پيش آمريكايي‌ها همين كارها را كردند اما نتيجه چه بود؟ امروز آمريكا بزرگترين معدن فرقه‌هاي دنياست. اگر قرار است از دانش غربي‌ها و يافته‌هاي تحقيقاتي آنها استفاده كنيم بايد از دانش روز و يافته‌هاي جديد آنها استفاده كرد. خطاهایی که در برنامه‌های موجود وجود دارد همانست که در برنامه‌ها و روش‌های تاریخی مشابه وجود داشته است که در اینجا چند مؤلفة جدید هم اضافه شده است. این خطاهای اصلی و فرعی در جمع سی و یک مورد است که نه مورد آن، اشتباهات اصلی و بزرگ است. اصلی و بزرگ از این نظر که پیامدهای منفی بسیاری دارد و خودش هم به تنهایی دارای اثر تعیین کننده ای در نتیجة برنامه است.
نقایص اصلی برنامه‌های موجود برخورد با فرقه‌ها، اعلام شتابزده و در عین حال بسیار دیرهنگام خبر و اطلاع رسانی‌های وابسته به آن است...
دوم آنکه کار در دست متخصصان نیست. کارشناسانی که کارشناسی شان در موضوع فرقه‌ها و ضدفرقه‌ها و دنیای جوانان نیست، کار را بدست گرفته اند.
سوم اشتباه بودن ابزار کار است. چه کسی می تواند یا پیش از این توانسته است با ارّه و کلنگ، عمل مغز انجام دهد. برخورد پلیسی و امنیتی با موضوع فرقه‌ها که یک پدیدة پیچیدة اجتماعی و عقیدتی است، یعنی استفاده از کلنگ و اره برای جراحی مغز جامعه؛ مغزی که گفته شده در آن غده ای به نام فرقة شیطانی وجود دارد. تاریخ صدها فرقه و مذهب تاریخی می گوید که در تاریخ فرقه‌ها و ادیان، برخورد خشن، همیشه یک معنا داشته است؛ تولد و زایش مجدد، زیرزمینی شدن و سپس انفجار گستردة بعدی، ریشه دواندن و دورة نهفتگی فعال.
چهارمین خطا عدم شناخت مسئله است. مسئلة فرقه‌ها مسئلة ساده ای نیست، پیچیده است و ابعاد مختلفی دارد. صورت مسئله، هنوز بطور کامل شناخته نشده. هنوز هیچکس و هیچ مرکزی تعریف کاملی از مسئلة موجود ارائه نداده. هر کس از زاویة خودش دیده اما زاویه‌های زیادی نادیده مانده. طبق مؤلفه‌های شناخت یک مسئلة پیچیده بنابر آنچه در دانش تفکر وجود دارد، حداقل دوسوم مؤلفه‌هایی که شناخت مسئله را تضمین می کنند، از نظر دور مانده است. هر مرجعی گوشه ای از مسئله را می بیند و بنابر این عملکرد گوشه ای دارد اما برآیند این رفتارها و برخوردهای مختلف، از طریق جمع تأثیرات این اعمال مختلف سنجیده نمی شود چون برآیند این رفتارها گاهی نسبتاً و گاهی کاملاً به سود فرقه‌هاست.
تفکیک، پنجمین اشتباه بزرگی است که در برنامه‌ها و برخوردهای جاری وجود دارد. مسئلة فرقه‌های انحرافی، جدا از سایر مسائل و معضلات جامعه نیست بلکه جزئی از آنهاست بنابراین اگر بصورت مستقل بررسی و با آن برخورد شود، حتی اگر هم ظاهراً موفقیتی حاصل شود، این توفیق ماندگار نیست. فرقه‌های انحرافی، جدای از دیگر مسائل جوانان نیست، جدای از خلاء‌های فرهنگی و مذهبی نیست، جدای از پدیدة جهانی شدن یا حرکت به سوی جهانی شدن نیست. این را نمی توانید از فقر یا از اختلاف زیاد طبقات اجتماعی و یا از دوری و سردی ارتباط مسئولین با مردم جدا کنید. همة اینها در هم تنیده اند و به هم پیوسته اند. وقتی که فردی دچار بیماری شد و یکی از نشانه‌های آن بیماری درد عمومی بدن بود این اشتباه است که گمان کنید می توانید درد دست او را به تنهایی و بصورت مجزا درمان کنید.
باید ببینیم علت یأس و ناامیدی بخش زیادی از نسل جوان که بنده بیست سال در مرکز دنیای آنها بوده ام و نزدیک ترین و معتمدترین فرد برای دهها هزار جوانی بوده ام که با آنها ارتباط داشته ام، چیست؟ چرا آنها از بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و مذهبی ناامیدند و آنها را به دید غیرپاسخگو و ناهماهنگ با جهان امروز نگاه می کنند ...
در فرصت مناسبی باید این سی و یک خطای واضح را کالبد شکافی، تحلیل و تدبیر کرد.

7- آيا به نظر شما علماء و مجتهدين به تنهايي نمي‌توانند اين معضل بزرگ را حل كنند؟
اگر ما واقعاً روش‌هاي قرآني و اسلامي‌را بكار ببريم، اگر به روش رسول خدا (ص)، اميرالمومنين علي(ع) و امام صادق (ع) عمل كنيم حتي بدون نياز به دانش روز هم مي‌توانيم چون در همان آموزه‌ها و سنت‌ها اگر اجتهاد شود و به روز شود، راه حل‌هاي مسائل روز هم وجود دارند. روش اسلام، دانش محور است. امام صادق (ع) مناظره مي‌كرد و بنابراين طرف مقابل در آن زمان و در همۀ زمانهاي ديگر بي اعتبار شده بود. رسول الله (ص) به سوالات پاسخ مي‌گفت و طرح سوال مي‌كرد، اخلاق او هر مقاومتي را در هم مي‌شكست. امام علي (ع) شمشير خرد و حكمت را در دست داشت. اينها روش اسلام است نه فحاشي، تهمت، تخريب و جنجال. روش در زندان كردن نيست چون همۀ مذاهب بزرگ در صدر خود، زندان و تبعيد و اعدام داشته اند. روش اسلام مناظره‌هاي يك طرفه نيست چون همۀ مردم به مظلوميت طرف مقابل پي مي‌برند واز مظلوم دفاع مي‌كنند. روش اسلام با مردانگي و جوانمردي است. توأم با معرفت و مهرباني و استحكام است. اخلاق متعالي و جذب كننده است نه نفرت انگيزي و نفرت اندوزي. روش قرآن آنست كه خداوند به موسي (ع) مي‌فرمايد برو با فرعون، فرعوني كه مدعي خدايي است، فرعوني كه خود را بجاي خدا به مردم شناسانده و جان و مال و زندگي شان را به تصرف درآورده با زبان نرم سخن بگو. چند بار هشدار مي‌دهد. تهديدات را نشان مي‌دهد. تهديد را به آستانه مي‌رساند. و وقتي كه مي‌بيند همۀ درها بسته است، به خشونت متوسل مي‌شود. موسي برضد فرعون جنگ رواني راه نينداخت. مردانه به ميدان آمد. بعضي مي‌گويند اگر قدرت داشت كار ديگري مي‌كرد. اين چه حرفي است؟ مگر او به ارادۀ خودش با زبان نرم با فرعون حرف زد كه به ارادۀ خودش هم بخواهد تغيير دهد. همان زمان هم خدا با او بود و فرمود « اَنا مَعَكُم اِسمع و اَري » با شما هستم مي‌بينم و مي‌شنوم.

8- راه حل خود شما چيست؟
قبل از شناخت هر روش جدیدی لازم است روش پیشین، شناخته شود. اینها کار را سخت کرده اند و تلاششان صرف این است که نمک را از طریق سوراخ‌های نمکدان در آن بریزند. یا وقتی می گویی راه آسان تری هم هست به سراغ این گزینه می روند که نمکدان را به زمین بکوبند تا بشکند، بعد نمک را در آن بریزند و سپس چسبش بزنند. راه حل را آنجا كه بايد گفت مي‌گويم و زماني كه بايد مطرح كرد مطرح مي‌كنم. اما اين راه حل يك پازل است. دهها قطعه دارد كه از به هم پيوستن آنها يك طرح بزرگ حاصل مي‌شود. راه حل‌هاي ما تك بعدي نيست، ايجاد جبهه‌هاي موازي و متناسب است. ما مي‌گوييم بايد مسئله را كاملاً و عميقاً شناخت وآنگاه قدم بعدي. اما هنوز مسئله شناخته نشده، شكافته نشده و به تصميم گيرندگان شناسانده نشده. بايد با مسئله داران ارتباطي عميق و حضوري برقرار كرد آنگاه به مسئلۀ آنها پرداخت. بايد از درون وارد شد نه از بيرون. ورود از بيرون، به بيگانه انگاري مبدل مي‌شود و مقاومت زاست ... بايد كيفيت را به مردم عرضه كرد تا آنها كميتهاي بي كيفيت را رها كنند. غذاي عالي را در سفره گذاشت تا از غذاهاي مسموم پرهيز كنند و اينكارها تخصص مي‌خواهد، فوق تخصص مي‌خواهد، اينكاره‌ها را مي‌خواهد. با شعار دادن، شعور كسي عوض نمي‌شود. با حرفهاي تكراري كسي از عادات فكري خود دست برنمي‌دارد... راه حل ما متناسب با كليت مسئله است اما دربارۀ هر مسئله اختصاصي مي‌شود. افرادي هستند كه با يك ده هزارم امكانات درياوار موجود كه براي اين كار بسيج شده اند، قادرند اين مسائل را آن شاء ا... در كوتاهترين زمان ممكن حل كنند. افرادي كه پيش از اين هم بارها همين كار را كرده اند. فوق تخصص اند و كارشان جراحي مغز [جامعه ] است و متخصص اعصاب اجتماع اند.

9- آیا راه حل شما یک اصول و چارچوب کلی ندارد؟
بله. اصول کلی اینست که روش خدا و قرآن را مبنا بگیریم. به روش رسول خدا (ص) و ائمة هدی (س) استناد کنیم. روشی که در برابر اندیشه‌ها با اندیشة کامل و قویتر برخورد می کند. آگاهی را با آگاهی مقتدرانه و عمیق پاسخ می دهد. و دیگر اینکه باید از همة یافته‌های علمی، تحقیقاتی و حتی امنیتی که در نیم قرن اخیر در ارتباط با پدیدة فرقه‌ها حاصل شده استفاده کرد. دوستان ما حدود دوازده سال است که در حال جمع آوری متمرکز این یافته‌ها و دانش تخصصی هستند و آن را از همة جهان گردآورده اند با صدها ملاقات و مراجعة حضوری. زیرا چیزی که ارزشمند و نهایی است بعید است در جایی مثل اینترنت یا کتبی که در بازار کتاب است یافت شود.
اصل دیگر ارتباط است. ما باید با مسئله و کسانی که دارای مسئله هستند ارتباطی مستقیم و زنده داشته باشیم. آنها را و دنیای آنها را آنطور که هستند بشناسیم. دنیا را از چشم آنها ببینیم و با آنها موقتاً همذات پنداری و هم اندیشی کنیم. نباید اشتباهات تاریخی را تکرار کنیم. نباید دکترین‌های معیوب و ناقص الخلقه مبنای تئوریک کار ما باشد. نباید آزمایش شده‌ها را و آنچه بارها امتحان اش را به بدی پس داده دوباره بکار گیریم اما امروز و در ایران عکس این اصول انجام می شود. ما براساس فرضیاتی جلو می رویم که آمریکا را همین فرضیات نزدیک به سی سال گرفتار کرد و آن را به فرقه زار مبدل کرد.
... باید گذشته را عمیقاً مرور کنیم، اشتباهات و غفلت‌ها را ببینیم و از آنها پرهیز کنیم. چه شد که اینطور شد؟ امروز هم همان مؤلفه‌ها فعال و در کارند.
درست است که فرقه‌های انحرافی یک پدیدة کلی هستند اما علاوه بر یک برنامة کلی، برای هر یک از این پدیده‌ها می بایست روشی اختصاصی تعریف شود. روشی در چارچوب همان برنامة کلی. هر مسئله ای راه حل خود را دارد و هیچ دو مسئله ای یکسان نیست.

10- ولي همان الان هم موفقيت‌هايي در اين مسير بدست آمده . حداقل بيست فرقه منحل شده است.
كدام فرقه؟ چرا اين با اطلاعات ما نمي‌خواند؟ دوستان ما كه اين همه سال است اينها را رصد مي‌كنند اين اخبار را به شدت تكذيب مي‌كنند. اينها حقه‌هاي اداري است كه پايين ترها به بالاترها مي‌زنند. دروغ نمي‌گويند اما ريزه خاك‌ها را كه مثل سنگريزه اند براي بالاتر‌ها خاكريز معرفي مي‌كنند و چون همۀ امكانات توجيه را دارند با ادارات موازي خودشان هم موازنه سازي دارند بنابراين مسئولان راضي مي‌شوند كه بله بيست فرقه نابود شد. اينها كه مي‌گويي نابود شده اند اولاً اكثر آنها فرقه نيستند. مشخصات لازم يا كافي فرقه‌ها را ندارند. بيست سي نفر مدعي اند كه يا خواب زده شده اند يا شيادند يا دچار توهم. اين بيست سي نفر حتي اگر بيست سي هزار نفر هم بشوند، قدرت يك فرقه راندارند. اينها رابايد درمان كنند. هركس كه چهار نفر اطرافش جمع شد فرقه نيست. اين فريب عوام و مسئولان غيرمطلع است. فرقه‌ها پديده‌هايي اجتماعي، ريشه دار، قدرتمند و چند لايه اند ...
شايد اين اتفاق افتاده باشد اما از فهرستي كه ما از سالها پيش داريم هيچ كدام از فرقه‌هاي ريشه دار از جايشان تكان نخورده اند و فقط بزرگتر و قوي تر شده اند. تعداد جديدي هم هر سال به اين فهرست افزوده مي‌شود.
دو نفر شكار مي‌روند يك نفرشان كرم كوچكي را شكار مي‌كند و يكي ديگر اژدهاي هفت سر افسانه اي را. آيا اين دو تا يكسان هستند؟ صدها هزار از آن كرم‌ها به يكي از اين اژدها نمي‌شود. فرقه‌هاي واقعي و انحرافي مثل آن اژدها هستند و اين مدعيان كه اينها مي‌گيرند مثل آن ديگر. ايا مسئولان و مردم اينقدر دقت دارند؟ 


برچسب ها:ایلیا ، ایلیا رام الله , ایلیا میم , پیمان فتاحی , جمعیت ال یاسین, الیاس رام الله ,فتاحی , ال یاسین , استاد ایلیا , ضد فرقه , ایلیا میم رام الله, الیا رام الله, رامالله, رام اللهیان, رام اله, ایلیا رام اله, راما الله, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, آل یاسین, اِلیاسین



[1] كتاب يكي از دو سخنگوست. ميزان الحكمه
[2] در ميزان الحكمه آمده: گذشته دنيا, براى خبر دادن از آينده آن كافى است . همينطور يك ضرب المثل چيني هم مفهومي‌مشابه را بيان ميكند كه ميگويد: گذشته را بدانيد تا آينده را بدانيد.

Thursday, December 15, 2011

ما فرقه نيستيم


ما فرقه نيستيم
آنها هيچ دليل مبني بر فرقه بودن ما نداشتند بطوريکه حتي يکي از مسئولين پرونده گفت ما قبلاً به مسئولين اعلام کرده ايم که شما فرقه ايد و الان نمی‏توانیم حرفمان را پس بگيريم. ما حتي در روزنامه ها هم اين را اعلام کرده ايم...
دلايل ديگري غير از آنکه تبعيت نسبت به مرکزيت وجود دارد نداشتند. در حالي که بر اساس همان کتاب خانم سينگر که بازجويان اداره برخورد به آن استناد مي کنند و برايشان حکم کتاب مقدس را در زمينه فرقه شناسي پيدا کرده بود و با توجه به دانشي که در اين زمينه وجود دارد 18 تا 23 دليل تخصصي گفتم که ما فرقه نيستيم...
هر گردي گردو نيست. هر چيزي که ذوب شد نمي شود به آن گفت يخ. هر چيزي که مايع بود نمي شود به آن گفت اسيد. ممکن است اين مايع آب باشد، شايد شربت باشد و شايد شراب. اما جرياني که در آنجا حاکم بود اين بود که مي گفت هر گردي گردوست. از نظر آنها هر جرياني که يک نفر در مرکزش باشد و بخواهد درباره معنويت صحبت کند يک فرقه است. البته غير از کساني که با آنها دوست بودند، غير از همفکرانشان و غير از آنهايي که با هم ارتباط داشتند...
وقتي اين 18 تا 23 دليل را ذکر کردم خيلي از آنها براي بازجويان جالب بود و خواستند که بيشتر توضيح دهم. آنها از من تعهد گرفتند که شما بايد بعد از آزادي يک کتاب درباره فرقه ها بنويسيد و بعد از بيرون آمدن هم در جلسات احضار درباره آن پيگيري مي کردند که نتيجه کتاب چه شد. ديدم اين کتاب قرار است بر عليه جريانهاي ديگر استفاده شود و مورد سوء استفاده قرار گيرد بنابراين نوشتن کتاب ادامه پيدا نکرد...
از جمله اين دلايلي که مطرح شد موضوع هويت فرقه اي بود. منظور از هويت فرقه اي پاسخ يک عضو فرقه به سوال من کيستم اش است. يعني من کيستم اش اين است که "من عضوي از اين فرقه هستم" و اين يک هويت فرقه اي است. فرضاً  هم اگر يک فرقه وجود داشت بنام فرقه رام الله افراد بايد اعلام مي کردند که ما عضو اين فرقه هستيم. اما ما هويت فرقه اي نداشتيم و وقتي هويت نباشد بقيه چيزهاي پيرامونش هم نيست. انديشه از اين هويت نشات مي گيرد و بينش ها، هسته مرکزي شان، هويتشان است. بنابراين يک فرقه نيازمند هويت فرقه ايست... اما اين بيان نه در مرکز و نه در هيچيک از مدارها وجود نداشت. به همين دليل وقتي در سايتي زده بودند "فرقه رام الله" همه با تعجب به آن نگاه مي کردند و گاهي هم موضوع با خنده و شوخي مطرح مي شد.
دليل ديگر اينکه فرقه داراي مناسک، مراسم و آيين خاصي است. ما چنين چيزهايي نداشتيم. ما مناسک نداشتيم. آيين نداشتيم. در حاليکه همه فرقه ها اين را دارند.
يک فرقه رهبري دارد و اين رهبر مدعي رهبري فرقه است. اين حداقل چيزي است که يک فرقه لازم دارد. در حاليکه ما از سالها قبل مکرراً نقض اين موضوع را داشتيم، نه فقط درباره رهبري بلکه در باره اينکه من قطب هيچ فرقه اي نيستم و اصلاً قطب نيستم...
ما در بيانيه ها دائما ً فرقه ها و فرقه گرايي را مردود اعلام مي کرديم و مي گفتيم اگر قرار باشد ما فرقه بشويم همين هم مردود است. چطور ممکن است کسي فرقه باشد و خودش فرقه را رد کند. چطور ممکن است کسي در موضع مرکزيت و رهبري يک فرقه باشد و آن را نقض کند. چنين چيزي در تاريخ فرقه ها شايد سابقه ندارد چون امکان وجودي ندارد. در غير اينصورت با طرح هر يک از اين چيزها يک فرقه از بين مي رود چرا که اينها بمبهاي ضد فرقه اند...
فرقه می‏تواند قرائت موازي با دين باشد يا شاخه اي منشعب شده از آن. مثلاً دين اسلام و شاخه هاي منشعب شده از آن  که تبديل به فرقه هاي اهل تسنن و فرقه هاي اهل تشيع شده اند. هر کدام از اينها يک قرائت و روايتي از دين دارند و ديدگاهشان نسبت به قرآن، آخرت، بهشت، پيشوايان دين و بقيه متفاوت است. ولي ما نه قائل بوديم که قرائتي موازي از يک دين خاص هستيم و نه انشعابي از يک دين بوديم. در اين زمينه نه ادعايي داشتيم نه مکتوبي، نه بياني و نه عملي.
مثل اينکه ما رودخانه اي بوديم و اينها مي گفتند اين رودخانه يک مار است و دلايل هم مي آوردند. هر چه مي گفتيم در اين جا آب هست و اين جريان خيلي بزرگتر از چيزهايي است که شما می‏گوييد، صداي رودخانه دارد و در کنار آن درختها روييده اند. آباداني ها بوجود آمده و  پر از موجودات زنده است، کسي قبول نمي کرد. البته وقتي از جلسه بيرون مي آمديم قبول داشتند اما در جلسه رسمي هيچکدام از اينها را قبول نمي کردند.
استنادشان اين بود که دوستدارانت نامه هايي مي نوشتند و... و اينها يعني فرقه. استدلالشان اين بود که چون رودخانه کمي پيچ ميزند و شکلش منحني مي شود پس مار است چون مار هم موقع حرکت پيچ مي خورد! واقعاً تصوير استدلالهاي آنها تا اين حد متناقض و نامعقول بود.
استدلالهايشان خيلي ضعيف، پراکنده، جسته گريخته، شاخه به شاخه و بلکه شاخه در شاخه و متناقض بود...
فرقه آميخته با تعصب است و می‏گويد فقط من بر حقم ولي در طول سالهاي گذشته تاکيد ما بر اين بوده که همه جريانها بخشي از واقعيت را در خود دارند حالا يکي زياد، يکي زيادتر و يکي زيادتر از زيادتر، و اين براي يک فرقه يعني سم، يعني زهر. از طرفي يکسري دلايل آنتي فرقه هم گفتم. مثلاً خانم سينگر می‏گويد نيروي دريايي آمريکا فرقه نيست چون در نيروي دريايي آمريکا افراد به تفکر و مطالعه تشويق مي شوند بر اين مبنا ما بيش از ده دليل آنتي فرقه در خودمان داشتيم. منظور از دلايل آنتي فرقه اين است که مثلاً بگويي آنجا آتش وجود ندارد چون يخ هست. با استناد به همين دلايل می‏گوييم غير ممکن است در اينجا فرقه وجود داشته باشد. خوشحال شدم که آنها به کتاب سينگر استناد مي کنند چون اين، يعني محکوميت شديد افرادي که به موضع فرقه بودن، بر عليه ال ياسين استناد مي کنند و تاييد کامل حرفهايي که بچه ها مي زنند. تحقيق، مطالعات و تفکر يکي از عمده ترين و اصلي ترين فعاليتهاي ال ياسين بود. تفکر آزاد و انتقاد خلاق يکي از مهم ترين توصيه هاي ما به دوستان بود...
يکي از محورهاي مرکزي کار ما در طي سالهاي گذشته فعالتيهاي تحقيقاتي، تفکري، سوال سازي و مطالعات بوده بطوري که حتي به بعضي از افراد فعال در اين حوزه  فشار مي آورديم. شايد هيچ جرياني در ايران، در دنيا و در خاورميانه به اندازه ما تمرکزي بر کار تحقيق، تفکر و مطالعه نداشته است. در اين سالها افراد زيادي به کارهاي تفکري و تحقيقاتي تشويق مي شدند. عده اي  به مدرس تفکر تبديل شدند و حالا هم به مديران کشور آموزش مي‌دهيم.
از همان ابتدا قرار بود انجمن متفکران، فرهنگ تفکر و سوال سازي را در سطح جامعه اشاعه دهد. شايد بيش از 200 پروژه تحقيقاتي برنامه ريزي و راهبرد کرده بوديم که داشت به موازات هم انجام مي شد. گفتم محصولات ما بيشتر از محصولات دهها مرکز در ايران است. يک درخت اينجا معادل يک جنگل آنها ميوه دارد. خود آنها هم قبول داشتند و مي گفتند که ممکن هست ما پروژه هاي تحقيقاتي مان را به اين بچه ها بدهيم؟ نه فقط در اين زمان؛ اين را قبل از دستگيري هم مطرح کرده بودند.
از اين نوع دلايل ضد فرقه (دلايلي که وجود آنها يعني مردود شدن مفهوم فرقه) ما فراوان داشتيم. حداقل ده دليل. 
يکي اينکه در فرقه ها امکان انتقاد وجود ندارد در حاليکه ما انتقاد را بصورت نهادينه داشتيم و واجب شده بود که در انتهاي جلسات، بخشي را براي انتقاد بگذارند. اين انتقاد، انتقاد خلاق بود و فرمولي براي آن درست شده بود.
موضوع ديگر مخالفت با مرکزيت بود. در خيلي از جلساتي که با بچه ها داشتم نظرات آنها باعث مي شد که نظرات من تغيير کند. حالا در آن ارتباط محبت آميز، صميمي و دوستانه، که رابطه معلم و شاگردي بود در جاهايي  فرد حيا مي کرد و در جاهايي شخص به خودش اجازه نمی‏داد انتقادش را صريح اعلام کند و در خودش نگه مي داشت. اين يک بحث اخلاقي است و فرق مي کند با اينکه کسي بگويد تو حق نداري انتقاد کني. ممکن است که يک نفر در جلسات مکرراً نظر داده و نظراتش اشتباه بوده و به او گفته شده باشد که ديگر نظر نده چون وقت بقيه را مي گيري، ولي اين يک حسن بود که ديدگاههاي انتقادي سازنده و خلاق مطرح شود. حتي براي انتقاد خلاق فرمولي درست شده بود به اينصورت که کسي حق بيان انتقاد در جمع را درباره يک شخص معلوم ندارد مگر اينکه يک راه حل داشته باشد و در ازاي آن انتقاد يک نقطه مثبت هم از آن شخص بگويد. از نظر ما  انتقاد نبايد جنبه تخريبي داشته باشد بلکه بايد با تجليل خلاق همراه باشد.
از اين دلايل آنتي فرقه، حداقل ده موردشان دلايل محکم بودند مثل اينکه بگوييم اين آب نيست. چرا؟ چون سنگ است. چون نرم نيست. چون دست در آن فرو نمي رود.
 پس بنا بر 18 تا 23 دليل تخصصي و سند تعميم يافته ما فرقه نبوديم و دلايل زياد آنتي فرقه بودن را هم داشتيم که در برخي موارد تنها يکي از آنها کفايت مي کرد. مثلاً در جايي که سوال سازي هست فرقه نمی‏تواند وجود داشته  باشد، در جايي که تحقيق هست فرقه نيست، در جايي که خلاقيت هست فرقه نمی‏تواند باشد،‌ آنجا که هويت فرقه اي نيست، مناسک و مراسم مذهبي نيست، ادعاي رهبري فرقه وجود ندارد، قرائت موازي با دين رسمي وجود ندارد (...) در آنجا فرقه اي نمی‏تواند موجود باشد.
بعضي از بچه هاي ما، به نسبت امکانات بسيار محدودشان، خلاق ترين ها در ايران و شايد در جهان بودند. خلاق در زمينه توليد انديشه و توليد ايده. توليد فکر. اين گفته مستند به چيزهايي است که وجود دارد. انديشه هايي در باب معنويت مدرن، درباره جريانهاي باطني. انديشه هايي که ما در زمينه جريانهاي باطني و حرکتهاي معنوي داريم و مکتوب شده بيشتر از کل انديشه هايي است که در کل دنيا وجود دارد. اين گوي و اين ميدان. اگر قابل ردً است، ردش کنيد...
از طرفي، در جايي که امکان رشد هست و محصول و ميوه خلاق وجود دارد فرقه وجود ندارد. چون اين محصول خلاق است و حاصل رشد است. اگر در جرياني شعور و فهم کسي زياد شد و آگاهي اش گسترش يافت ديگر نمي توان به آن جريان گفت فرقه. لااقل دهها هزار نفر شاهدند و از اين تعداد هزاران نفرشان در دسترس هستند و  شهادت  مي‌دهند بر خودشان، که گسترش فکري داشته اند. تعميق فهمي داشته اند و بينشهاي آنها روشن تر شده. همه اين مفاهيم با فرقه تضاد و تناقضهاي بنيادي دارند...
من مکرراً به آنها تاکيد کردم که به اين بچه ها نگوييد فرقه. فرقه تا قبل از دستگيري من وجود نداشته. اما اگر شما به اينها تاکيد کنيد اينها مي شوند فرقه و بعد شما عمرها تلاش خواهيد کرد که اين مفهوم و ماهيت را از آنها بگيريد. پيامد برچسب را مي دانم...
آنها اين حرفها را حمل بر تهديد مي کردند اما تهديد نمي کردم... مي گفتم قصد من تحقق قرآن است. قصد من خداست. شما داريد چيزي را بزرگ مي کنيد. طرف قسم مي خورد که من مسلمانم و شيعه ام ولي شما داريد در کنار شيعه مطلبي را بوجود مي آوريد که اصلاً وجود ندارد. توجه کنيد که بعداً تعطيل کردن اين موضوع تا قرنها طول مي کشد و شايد هيچوقت نتوانيد آنرا جمع کنيد.
آنها در جواب تنها مي گفتند ما کار خودمان را بلديم شما دخالت نکنيد.     
در اين مباحثات پيامدهاي علمي فرقه ساختن را براي آنها مي گفتم ولي اينها با مفاهيم سرو کاري نداشتند. تنها يک چيز برايشان مهم بود. چيزي به نام گردش کار براي دادسرا، و چيزي به نام پاسخ به مسئول بالاتر.
برايشان مهم نبود به سر مردم چه مي آيد. به سر جوانها چه مي آيد. مهم نبود که چه ضربه هايي دارد به ريشه اسلام وارد مي شود و مهم نبود که اين کارها دارد انشعاب در دين ايجاد مي کند. براي آنها مهم نبود که دارند زمينه عملي، نظري و اجتماعي اين انشعاب را بوجود مي آورند. برايشان مهم نبود چون در برابرش پاسخگو نبودند. آنها تنها برايشان مهم بود که پرونده را طوري که مسئول بالاتر خوشحال مي شود ببندند و يک گردش کاري هم به دادسرا بدهند.
آنها از مقطعي به بعد به ما مي گفتند اَبَر فرقه. اما اين را مي گفتند براي اينکه خودشان را بزرگ کنند. وقتي اين زاويه از موضوع را برايشان بازگو مي کردم عصباني مي شدند. از نظر روانشناسي موضوع، آنها چيزهايي را بزرگ مي کردند که بعد بگويند اين ما بوديم که حريفي بزرگ را شکست داديم. مثلاً وقتي که مرا دستگير کردند پاي بي سيم ها تکبير مي گفتند...
به آنها مي گفتم شما مستقيم يا غير مستقيم تحت تاثير موساد هستيد چون عملاً فرقه سازي مي کنيد و تمام روشهاي علمي را ناخودآگاه پياده مي کنيد براي تشکيل يک فرقه... اما تاکيدشان اين بود که فعلاً تو را تخريب کنيم...
با همه اين اوصاف آنها باز هم حرف خودشان را مي زدند و مي گفتند که هر گردي گردو است. به آنها مي گفتم هر کسي اسلحه دارد دزد نيست. شايد پليس باشد. شايد اسلحه اش آموزشي باشد يا براي کار ديگري باشد. مي گفتند چرا دزد است. گفتم  هر کسي که سوال کرد کافر نيست و مشرک نيست باز هم جوابشان اين بود: چرا. هر گردي گردو است... واقعاً تصوير کارشان همين بود.
آنها سعي مي کردند موضوع را با چيزهاي ديگري پيوند بزنند. در اواخر زمان بازداشتم مي گفتند شما فرقه نيستيد و اتهام شما هم  فرقه سازي  نيست. به آنها گفتم بعد از شش ماه که به اين بچه ها می‏گوييد شما فرقه ايد حالا ديگر چرا حرف را عوض مي کنيد؟...
بالاخره معلوم نشد اتهام ما چه چيزي بود. بعد از اتهام فرقه مي گفتند شما تشکيلات سرّي هستيد. اما سوال اين بود که بر اساس چه تعريفي ؟ ساده ترين تعريف اين بود: "تشکيلات سرّي تشکيلاتي است که کسي از آن خبر ندارد". در حالي که ساختارهاي موجود متشکل از يکسري NGO بود که همه ثبت شده بودند. جلساتشان آشکار بود. مجوز رسمي از دولت و وزارتخانه هاي مختلف داشتند و محصولاتشان معلوم بود. محصولاتشان کارهاي زيست محيطي بود، کارهاي انتشاراتي و  فرهنگي بود... از اين هم گذر کردند و بعد از اين گفتند پروژه هايي که شما می‏خواستيد انجام دهيد پروژه هاي معمولي نبوده. طرحهاي ضد امنيتي و ضد حکومتي بوده!