۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

حقيقت يگانه و فرض هاي هفتگانه


بعد از شايعات و دروغ سازي ها و جعلياتي كه ادارۀ اديان بطور مستقيم و ازطريق واسطه ها و نفوذي هاي خود در بارۀ استاد منتشر كرد تصميم گرفتم اين شايعات را در كنار واقعيات و تجربيات چند ساله ام تجزيه و تحليل كنم تا بدانم استاد كيست و ارتباط من با او چيست ؟‌
از فرض اول شروع مي كنم كه با همۀ زندگي ام مي توانم از آن دفاع كنم . يعني ازچيزي كه حقيقتش مي دانم تا آنچه با هزار دليل مي دانم دروغ و جعل واقعيت است.
  فرض اول :‌ او يك روح بزرگ است . يك پادشاه است . البته منظور من از پادشاه يك شاه به معناي مرسوم آن نيست .يعني فردي كه در اين دنيا كاخ دارد ، تاج دارد و غيره . بلكه منظورم از پادشاه آسماني ، يك روح بزرگ است . روحي از خداوند همانطور كه خداوند وعده داده است هر كس را كه بخواهد از روح خود برخوردار مي كند و اين وعده در همۀ‌ كتب مقدس وجود دارد . من استاد را فردي بسيار خارق العاده و استثنايي مي دانم كه با وجود آنكه خودش در اين باره ادعايي ندارد و مدام مي گويد «‌ من بنده و خدمتگزار خدا هستم و انساني مثل بقيه هستم » اما هزاران تجربه ، نشانه ، اتفاق ، رويا و دريافت كه در اين سالها توسط اين همه انسان گزارش شده است با قدرت تمام و با استحكام كامل ثابت مي كند كه او يك روح بزرگ است . آيا اگر همۀ‌ جن و انس جمع شوند مي توانند اين همه نشانه ها ،روياها و اتفاقات را تا اين حد دقيق و به هم وابسته بوجود بياورند.
من دهها گزارش منتشر نشده در باره استاد خوانده ام و از شاهدان شنيده ام ، چون كار من همين است .  بارها گزارشات مستند را ارزيابي كرده ام و هر گونه شك و ترديدي را رديابي كرده ام و بعنوان يك وظيفۀ كاري ، به دنبال حقيقت موضوع بوده ام . اگر همۀ چيزهايي كه من ديده ام و شنيده ام ، شايد اگر خيلي ها مي دانستند مي گفتند كه استاد خداست اما خود ايشان بارها و بارها اين گونه تصورات را در من و دوستان ديگر خرد كرده اند . من او را يك پادشاه آسماني مي دانم . فردي كه از قدرت و شعور خدايي و از نيروهاي آسماني برخوردار است . كسي كه امروز هم واجد همين توانايي هاست و البته تا امروز خودش چنين موضوعي را اعلام نكرده است بلكه بارها گفته است اگر قرار باشد من بت شوم خودم را هر طور كه شده مي شكنم و محكوم مي كنم .
همۀ ما، كساني كه استاد  را مي شناسيم مي توانيم دهها دليل و نشانه را ذكر كنيم كه اثبات مي كند اومانند معدني از جواهرات است و آخرين نشانۀ ما اين است كه او كماكان زنده است و واجد همۀ آن شعورها و توانايي ها . و اين گوي و اين ميدان ، اگر كسي شبيه به اوست يا شبيه او مي تواند يا مي داند ، به ميدان بيايد تا ما او را روح بزرگ بناميم . اما مطمئناً اگر در همۀ اين سالها چنين كسي بود بايد نشاني از او پديدار مي شد ، كه نشد . آنچه براي من و بسياري از شاگردان استاد مسلم است اين است كه او بزرگترين معلم عصر ما در علوم باطني است و ما براي جزء به جزء اين حرفها خروارها دليل و نشانه و سند و تجربه داريم . بر خلاف بعضي از دوستان افراطي كه استاد را خداوند مجسم مي دانند من چنين اعتقادي ندارم بلكه او را انساني بزرگ و يكي از استثنائات مي دانم . انساني كه مثل همۀ ما محدوديت ها و ويژگي هاي انساني را دارد اما در موارد بسياري نشان داده است كه مي تواند فراتر از اين محدوديت ها حركت كند و آنها را در هم بشكند .من بر خلاف اين دوستان استاد را خدا نمي دانم چون بارها و بارها جنبه هاي انساني او را ديده و تجربه كرده ام . از طرفي خود استاد صريحاً و مؤكداً چنين چيزهايي را در بارۀ خود رد كرده اند و تأكيد ايشان در همۀ‌ اين سالها اين بوده كه من تسليم و خدمتگزار خداوند هستم . من استاد را حلول خداوند در جسم انساني نمي دانم . اين را خود ايشان هم رد كرده اند اما با صدها نشانه و تجربه مطلقاً مطمئنم و بلكه آنرا زندگي و تجربه كرده ام كه او حامل روح خدا و برخوردار از روح خداست .
فرض دوم: اين است كه استاد حلول خداوند در جسم انساني و تجسم كامل خداست .بعضي از دوستداران استاد چنين عقيده اي در بارۀ او دارند اما همانطور كه در بيان فرض اول گفتم ، اين موضوع بارها و بارها از جانب خود استاد رد شده است . از طرفي براي ما مسلم است كه استاد هم يك انسان است با همان محدوديت ها ،ويژگي ها و مسائل زندگي انساني  مي خورد ، مي خوابد ، مي خندد ، گريه مي كند، دعا مي كند ، گناه كرده است . تجربه هاي قبلي معمولي و عادي داشته است . با احترامي كه براي اين دوستان قائل هستم اما يافتۀ آنها را درست نمي دانم زيرا برحسب نشانه ها و تجربه ها نيست . ما كارهاي بزرگي از استاد ديده ايم كه مطمئن هستيم جهان امروز ظرفيت شنيدن بسياري از آنها را ندارد . طوري كه اگر تحت فشار قرار بگيريم مي دانيم بايد تقيّه كنيم و حتي بنابر نظر استاد انكار كنيم اما همان شعور خارق العاده و قدرت عظيمي كه در دعا و كلام ايشان است نمي تواند دليلي باشد بر قدوسيت و الوهيت ايشان . ضمن اينكه خود استاد بارها گفته اند كه من قديس نيستم و آواتار نيستم. ايشان خودش گفته است كه بارها گناه كرده است  . مذهب را چندان رعايت نكرده و هكذا . چطور چنين فردي مي تواند قدوس باشد . د ر زماني كه اصلاً بحثي از انكار در ميان نبوده و اين موضوع براي آينده مطرح شده است ، خود استاد چنين فرضياتي را صريحاً رد كرده اند . آيا همين دليل كفايت نمي كند كه اين فرض درست نيست . اگرعاقلانه و منطقي به موضوع نگاه كنيم با وجود همۀ بزرگي استاد ، مي توانيم دهها دليل در رد اين فرض مطرح كنيم كه استاد حلول خدا در جسم انسان است . اگر اينطور است چرا سن استاد تغيير مي كند ،چرا غذا مي خورد ، چرا وزن او پايين و بالا مي رود ، چرا همسر و فرزند دارد ، چرا گريه مي كند و مي خندد ،چرا بارها توبه و استغفار كرده ، چرا دعا مي كند ، چرا سجده و تعظيم مي كند، و دهها چراي ديگر . اساساً بنياد تعليمات استاد لااله الاالله است و آن تسليم به  خداست . بنابراين خودِ اين فرض در برابر همۀ‌ تعليمات استاد قرار دارد و متناقض با همۀ تعليمات اوست . اين همان اعتقاد خطرناكي است كه استاد بارها گفت كه اگر اين انديشه شكل بگيرد به هرروشي دست خواهد زد تا خود را محكوم كند . من نمي توانم بپذيرم كه استاد واجد كن فيكون است و هر چه بگويد فوراً اتفاق مي افتد .بلكه معتقدم كه دعاهاي استاد مستجاب مي شود و صدها بار چنين چيزي را ديده ام . معتقدم پيش بيني او از آينده بسياربسياردقيق است و همين باعث آن گمان مي شود كه كلام او كن فيكون است  يعني چيزي كه مخصوص خداست . اين حرف برخلاف قرآن است . يعني چيزي كه استاد در همۀ اين سالها تأكيد كردند هر چه با آن موافق نبود بدانيد انحراف است . در قرآن و كتابهاي ديگر ما به تكرار با اين آيات برخورد مي كنيم كه خداوند روح خود را به « هر كس»‌ كه بخواهد مي دهد( دقت كنيد به هر كس كه بخواهد نه هر كس كه ما فكر مي كنيم مي دهد) .خداوند نور خود را به هر كس كه بخواهد مي دهد . خداوند هر كس (هر كس) را كه بخواهد از رحمت خود برخوردار  مي كند . خداوند به هر كس كه بخواهد فيض خود را مي بخشد .نمونه هاي متعددي را مي توان در سطوح مختلف در همين زمان يا در طول تاريخ برشمرد كه داراي چنين امكاني بوده اند اما در قرآن يا كتب مقدس ديگر ما كسي را نداريم كه تجسم كامل خدا يا آواتار باشد . از طرفي ما در قرآن مقولۀ‌ پيامبر يا امام هم داريم اما همين مفهوم را هم استاد در بارۀ‌ خود بارها به صراحت رد كرده است . 
فرض سوم : اين است كه استاد يك متفكر بزرگ و يك معلم بزرگ تفكر است .ما بارها توان خارق العاده و حيرت آور تفكر استاد را ديده ايم و مي دانيم او روش هاي بديعي را درحوزۀ دانش تفكر ابداع كرده است . انواع روش هاي تفكر توسط خود استاد طراحي و عرضه شده است . در پاسخگويي به سوالات جوابهاي بسيار هوشمندانه و خردمندانۀ او را شنيده ايم . گاهي ورود او را كه بيشتر مانند ناخنك زدن بوده به بعضي از مناظره ها ديده ايم . اكثر ما ديده ايم كه او چطور از زاويه هاي مختلف و بديع به موضوعات نگاه مي كند و از بالا مسائل را مي بيند .تأكيد چند سالۀ‌ او مبني بر يادگيري تفكر و سوال سازي را در خاطر داريم اما اين دلايل ، به نظر من باعث نمي شود كه استاد را در اين وجه از شخصيت اش محدود و متوقف كنيم . اينكه استاد فقط يك متفكر بزرگ است قسمتي از واقعيت است اما هزاران نشانه و تجربه ديگر كه ارتباط با يك متفكر ندارد را چطور بايد توجيه كنيم . وقتي به آثار مكتوب استاد نگاه مي كنيم يا وقتي او را در كنار بزرگترين متفكران جهان و تاريخ – افرادي نظير افلاطون ، ارسطو و داوينچي – قرار مي دهيم و زندگي آنها و تفكرات و محصولات آن را با هم مقايسه مي كنيم مي بينيم كه او يكي از بزرگترين متفكران محسوب مي شود اما هزاران رويايي كه افراد در بارۀ استاد ديده اند، صدها گزارش كه در بارۀ‌ توان خارق العادۀ‌ او هست و تجاربي كه اكثر ما از آن خبر داريم و بعضي از ما خود ازشاهدان و تجربه كنندگان بوده ايم ، را بايد چكار كنيم . اگر استاد يك متفكر بزرگ است پس چگونه در حوزۀ معنويت تا اين حد اثر گذار است ؟ اگر استاد صرفاً يك متفكر بزرگ است، توانايي بي نظير و احاطۀ‌ فوق العاده او در علوم باطني را چه بايد ناميد ؟‌
فرض چهارم :يك انسان بسيار عادي مثل همه كه هيچ فرقي هم با بقيه ندارد.
اين فرض خيلي جاي بررسي ندارد چون در همۀ اين سالها ما چيزهايي از استاد ديده ، شنيده و تجربه كرده ايم و اثراتي از او بجاي مانده كه تاكنون و هرگز از هيچ انسان عادي بوجود نيامده .من قبول دارم كه استاد يك انسان است اما اگر دچار فراموشي كامل هم بشوم نمي توانم قبول كنم او يك انسان عادي مثل همه است چون به محض اينكه با او برخورد كنم همان لحظات اوليه كافيست تا بدانم كه اين نمي تواند درست باشد . بنابراين اگر همه چيز را هم فراموش كنيم يا خود استاد انكار كند باز هم با اولين برخورد و تجربه اين نتيجه حاصل مي شود. بله، استاد يك انسان طبيعي است كه طبيعت حقيقي او كه همانا روح الهي است بروز كرده است.
فرض پنجم :‌ بسياري از دشمنان گفته اند استاد شيطان است . آنها هيچ كدام از واقعيت هاي زندگي استاد و هيچ كدام از هزاران محصول و تجربه و دريافت اين همه انسان را انكار نمي كنند بلكه فقط جهت آن را تغيير مي دهند . از نظر آنها استاد خود شيطان است كه بصورت انسان درآمده است . آنها قدرت هاي خارق العادۀ‌ استاد را ديده اند ، تخليه هاي روحي و خروج روح ها را ديده اند ، قدرت شفاگري عظيم استاد را ديده اند ،توانايي بي نظير او را در پاسخگويي به سوالات و احاطۀ حيرت انگيز او را در علوم باطني و روش هاي تفكر بارها و بارها ديده اند اما مي گويند قدرت او قدرت شيطان است و فقط شيطان مي تواند چنين كارهايي بكند . آنها قدرت استاد را در جذب مردم و جوانان مخصوصاً جذابيت فوق العادۀ او را در جذب و برقراري ارتباط با اقشار غيرمذهبي و خداگريز را قبول دارند و ديده اند كه او چگونه و با چه قدرتي مردم را  با خدا پيوند مي دهد . اما همۀ اين جذابيت ها را ، جذابيت شيطان مي دانند . آنها مي گويند  درست است كه استاد مردم را به خدا برمي گرداند اما آنها را از شريعت خدا و از مذهب محروم مي كند بنابراين معنويت بدون شريعت را آموزش مي دهد و اين خودش يكي از روش هاي شيطاني است . اين عده مي گويند شياطين و جنيان و ارواح شيطاني بسياري در ركاب استاد هستند كه شرايط را براي او آماده مي كنند و با او در كارها همكاري دارند. از نظر اين هويت شيطان پندار ، حتي آموزش كلام خدا توسط استاد، حتي توصيه هاي اخلاقي عالي او به پيروان و حتي دروغ نگفتن و تأكيد بر راستي و درستي همه حقه هاي شيطاني هستند . اينها مي گويند چون استاد خودِ شيطان است پس مي تواند موقتاً و بعنوان يك حقه ، روح هاي شيطاني را از مردم براند به همين دليل افرادي كه او را مي بينند بعداً از تجربه هاي معنوي و حالت زندۀ‌ معنوي حرف مي زنند .
تحليل هاي كوبنده و قدرتمند زيادي بر اين فرض و ديگر فرض هاي مشابه وارد است . اگر اينطور است پس اين همه انسانهاي بزرگي هم كه در تاريخ اين كارها را كرده اند و عين محصولات و رفتارهاي استاد را داشته اند را هم بايد شيطان فرض كنيم . اين چطور شيطاني است كه نتيجۀ‌ هر برخورد با او، نتيجۀ اين همه ديدارها و ملاقاتهايش ، نتيجۀ تعليماتش فقط يك چيز است :‌ نزديك شدن به خدا . اين چطور شيطاني است كه همۀ تعليم او لااله الاالله است . در حالي كه مي دانيم همۀ تعليم شيطان چيزي غير از نقض توحيد نيست .اين چطور شيطاني است كه پيوسته و عملاً ما را به دانايي و نور آگاهي دعوت كرده ،چون شيطان فقط در حوزۀ‌جهل است كه مي تواند باقي بماند. اين چطور شيطاني است كه اين همه انسان را به خدا و كلام خدا پيوند زده ... از طرفي اينگونه تهمتها هميشه و در طول تاريخ به انسانهاي بزرگ وارد شده است . مسيح در بين اكثر همشهريان خود بويژه در بين علماء و بزرگان يهود به شيطان و روح شيطاني معروف بود . در كنار مسيح ، بزرگان بسياري را مي توان نام برد كه با همين اتهام و برچسب روبرو بوده اند.
پاسخ من به اين دشمنان اين است :‌ اگر شيطان اين است كه من مي شناسم و تجربه كرده ام ، اگر شيطان اين است كه مرا به تجربۀ حضور خدا برده است ، اگر شيطان اين است كه مرا مشتاق و جوياي خداوند كرده و خدا را به زندگي ام وارد كرده است ، اگر شيطان اين است كه من همۀ نور و روشنايي زندگي ام را به واسطۀ‌ او تجربه كرده ام پس هزاران سلام و درود بر اين فرد و همۀ زندگي ام فداي او .
فرض ششم : اين فرض را مي توان جنون آميزترين و نامعقول ترين فرض ممكن دانست . تا دهۀ شصت روش مشترك دستگاههاي اطلاعاتي در اكثر كشورها براي برخورد با معلمين معنوي ، فقط يك چيز بود :‌ترور شخصيت و تخريب چهره . محور اين ترور و تخريب اين بود كه دستگاههاي اطلاعاتي با هر روش ممكن از طريق شايعه سازي ،مدرك سازي ،مونتاژ فيلم و جعل اسناد تلاش مي كردندكه با معلمين بزرگ معنوي اين كار را بكنند تا از ديدگاه خودشان ضريب امنيتي جامعه را بالا ببرند. اتهاماتي مانند فساد اخلاقي ، كلاهبرداري ، سوء استفاده ، سوء نيت ، جاسوسي ،طراحي توطئه و غيره ازعناصراصلي اين روش تخريب بود . تقريباً همۀ اساتيد بزرگ يا هر فرد مشابه ديگري كه كمي در سطح جامعه مي توانست موثر باشد ،تحت اين پروژۀ اطلاعاتي (تخريب شخصيت و ترور رواني ) قرار مي گرفت . اشو راجنيش ،كريشنا مورتي ، ساتيا ساي بابا ، دالايي لاما ، ماهاريشي و بسياري از اساتيد و بزرگان ديگر تقريباً در اكثر سالهاي زندگي خود با امواج گستردۀ اين اتهامات روبرو بوده اند . اشو به اتهام فساد اخلاقي و انواعي از اتهامات مالي و اخلاقي و سياسي اخراج شد . صدها شايعه در بارۀ ساتيا ساي بابا به عنوان شعبده باز ، كلاهبردار ، شياد و همجنس باز طراحي و در سطحي گسترده در هند ، آمريكا و ديگر كشورها پخش شد . در بارۀ مجموعۀ اتهاماتي كه به هر يك از اين افراد وارد شده است و براي هر يك از اين افراد مي توان كتابي قطور نگاشت . در يكي از آمارهاي اطلاعاتي ارائه شده در ايالات متحدۀ آمده است كه فقط تا سال 1987 شانزده فيلم تخريبي (با تكيه بر مونتاژ و صحنه سازي ) در بارۀ‌ بعضي از معلمان معروف هندي در آمريكا ، توسط موسسات وابسته به دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا ساخته و در سطح پيروان عرضه شده است . بيشترين فيلم ها به ترتيب در بارۀ‌ اشو راجنيش ،ساتيا ساي بابا ، ماهاريشي و كريشنا مورتي است . همچنين دولت چين طرح مشابهي را در بارۀ دالايي لاما و بعضي از لاماهاي معروف تبتي اجرا كرده است .
البته سالهاست كه از اين گونه پروژه هاي تخريبي خبر جديدي منتشر نشده است چون در واكنش به اين طرح پيروان اين معلمان بزرگ نيز دست به كار شدند و مونتاژهاي جديدي در بارۀ شخصيتهاي اصلي و كليدي جبهۀ‌ مهاجم توليد شد . اين مونتاژهاي متقابل صرفاً به فيلم محدود نمي شد بلكه تحريف سخنان و تحريف واقعيات مربوطه هم در برنامۀ كار قرار گرفت . با بوجود آمدن روش هاي پيشرفتۀ كامپيوتري (مانند فتوشاپ و غيره ) و دسترسي عامۀ مردم به اين روش ها ،عقب نشيني تقريباً همزمان در اين زمينه ، از طرف اكثر دستگاههاي اطلاعاتي صورت گرفت و پروژۀ‌ مونتاژ و تخريب شخصيتي مستقيم متوقف شد . واكنش متقابل پيروان مي توانست با همۀ شخصيتهاي كليدي نيروي مقابل همان كاري را بكند كه آنها با معلمان محبوب ايشان انجام داده بودند .
بعد از اين آگاهي عمومي ، حمله هاي  تخريبي و ترورهاي شخصيتي شكلهاي پيچيده تر و جديدتري بخود گرفت .روش هايي مانند ترديد زايي ،ايجاد سوالات مخرب ،ابهام سازي و ديگر روش هاي جنگ هاي تبليغي و جنگ رواني .
اما در بارۀ‌ استاد چه گذشت . دشمنان استاد ، در زماني كه استاد در اسارت و زندان بود ،سعي كردند از طريق روش هاي مختلف تخريب شخصيت ، نسبتهايي مانند ديوانگي ، اختلال رواني ،‌كلاهبرداري ،دروغ گويي و سوء استفاده را به استاد وارد كنند . و ما بلافاصله به قرآن مراجعه كرديم و ديديم به همۀ بزرگان تاريخ و با همۀ‌ منتخبان خداوند چنين رفتاري صورت گرفته است . قرآن پر است از اين مثال ها ، از اتهاماتي كه به منتخبان خداوند وارد شده است :  اتهام ديوانگي ، دروغگويي ، ساحري ، قدرت طلبي و غيره . به وقايع همين عصر را نگاه كرديم و ديديم دستگاههاي اطلاعاتي با اكثر بزرگان معنوي همين كار را كرده اند. به سالهاي گذشتۀ ايران نظر انداختيم ، ديديم با بسياري از شخصيتهاي اثرگذار همين طور رفتار شده است . و به بزرگان باطني گذشته ، به منصور حلاج، به محي الدين ابن عربي (خاتم العارفين) ،به شمس تبريزي ، به مولانا ، به حافظ و بسياري از بزرگان نگاه كرديم ،ديديم براي آنها هم عيناً همين اتفاقات افتاده است . اين برچسب و اين فرض بقدري متناقض و كج و معوج است مثل اينكه بگوييم چيزي به نام دريا وجود ندارد . دريا فقط يك سراب است كه در يك صحرا براي بيننده رخ مي دهد . بله ممكن است در بيابان با پديدۀ سراب روبرو شويم اما اگر هزاران نفر در اين دريا شنا كردند و شنا ياد گرفتند ، اگر هزاران نفر از اين دريا و در اين دريا صيد ماهي و مرواريد را آموختند ، اگر هزاران تجربه از اين دريا داشتيم ، اگر هر كدام از ما در خانه هايمان منبعي بزرگ از اين آب شفابخش دريا داشتيم ، آيا آنوقت هم مي شود گفت كه اين دريا فقط يك سراب است و همه چيز دروغ است . آيا دراين عصر و اين زمان مي توان حتي يك كودك چهارساله را هم با اين فرض متناقض و بسيار معيوب قانع كرد . فرض مي كنيم آن دريايي كه اين همه سال تجربه اش كرديم ، فقط سراب بود ، در بارۀ‌ اين ماهي هايي كه گرفته ايم ، در بارۀ‌ اين مرواريد ها ، در بارۀ آن همه تجربۀ‌ مستقيم ، در بارۀ‌ آنهمه تجربۀ‌ شهودي ، در بارۀ‌ آن بارانهاي رحمت كه هنوز از آن خيس هستيم ، در بارۀ‌ اينها چه مي توانيم بگوييم ؟
ما در برابر كوهي بسيار بزرگ و نوراني قرار گرفتيم و حالا چند نفري كه در بين مردم ايران و جهان مشهور به دروغگويي ، حقه بازي و جعل و تزوير هستند آمده اند و مي گويند اين كوه بزرگي كه مي گوييد هيچ نوري ندارد . در قدم دوم مي گويند اصلاً اين كوه بزرگ نيست بلكه يك كوه معمولي است . بعد مي گويند اصلاً اين كوه نيست بلكه يك دره و سياه چال است . آيا در عصر ما دروغي بزرگتر از اين ممكن است مطرح شده باشد ؟‌
به نظر مي رسد كه هنوز هم ژن هاي عمروعاص ( حقه بازترين عرب در زمان علي (ع) و مشاور معاويه) ، گوبلز (دروغگوترين شخصيت سياسي و اجتماعي تاريخ) و سعيدالصحاف( معروف به گوبلز دوم) فعالند و نوادگان و فرزندان خلف آنها هنوز زنده اند و مانند غده هاي سرطاني ، خود را در پيكر اجتماع پنهان كرده اند . افشاگري در بارۀ‌ دروغ سازان و در بارۀ گوبلزي ها و عمروعاص زادگان اولين دفاعي است كه مي توانيم از حقيقت داشته باشيم . اين اولين قدم مبارز حق در زمان حالاست.
فرض هفتم : توهم توطئه . يك نظريۀ‌ ديگر در بارۀ‌ استاد از جانب يكي از نهادها مطرح شده است . آنها توانمندي ها و ويژگي هاي استثنايي استاد را قبول دارند و آنها هم او را فردي خارق العاده و كم نظير ارزيابي كرده اند . طبق تحليل آنها استاد يك متفكر تمام عيار است و واقعاً اين تحليل اعتراف دارد كه نمي شود كارهاي بزرگ او را انكار كرد . اما آنها اين اتفاقات مختلف را از منظري بسيار بدبينانه و امنيتي نگاه مي كنند . براساس اين فرض استاد يك فرد استثنايي و بسيار توانا و فوق العاده هوشمند و متفكر است كه بعنوان يك ليدر مخفي آمريكا و غرب در ايران سالهاست مشغول فعاليت است . با اين فرض استاد قصد دارد مردم را در عين پيوند به معنويت از دين و شريعت اسلامي باز دارد. او مي خواهد پلوراليزم (تكثر گرايي و تنوع گرايي) ديني را گسترش دهد و معنويت آزاد را ترويج دهد و اينها يعني تيشه به ريشۀ‌ مذهب و شريعت . از اين ديدگاه استاد يك بدعت گذار است و مي خواهد با تكيه بر توانايي تفكري و تخصصي خود در علوم معنوي بدعت ها را به تدريج وارد دين كند . در اين فرض او تا حد بزرگترين و مخفي ترين مبلغ مسيح گرايي (نه مسيحيت گرايي) در كشورهاي اسلامي شناخته مي شود . با اين ديدگاه ، تأكيد استاد بر غيرمذهبي بودنش و بي ابايي ايشان از اعتراف به گناه و ديگر پديده هاي غير مذهبي در بعضي از سخنراني هاي عمومي ،روشي است براي جداسازي معنويت از دين . در اين فرض استاد فردي بسيار استثنايي و فوق العاده شناخته مي شود كه مورد توجه استكبار جهاني قرار گرفته است و توسط آمريكايي ها هدايت مي شود . اين همان فرضي است كه آمريكايي ها سالها پيش دربارۀ اشو راجنيش معلم بزرگ تانترا مطرح كردند مبني بر اينكه راجنيش مهرۀ‌ شوروي سابق در آمريكاست يا مشابه چيزي كه در بارۀ‌ كريشنا مورتي و دالايي لاما مطرح شده است . براساس اين فرضيه بدبينانه امنيتي عدم مخالفت مستقيم استاد با نظام نوعي تاكتيك تلقي مي شود و عدم برخورد ايدئولوژيك ايشان با اصول مذهبي و سنتي هم يك تاكتيك به حساب مي آيد. طبق اين نظر ، استاد قصد تصرف حكومت اسلامي و حتي تغيير در كليۀ‌ كشورهاي مسلمان را دارد. اين فرض مي گويد گسترش قدرت مردمي و راه اندازي تشكل هاي مردمي (ngo ) يك حركت خودجوش نبوده است بلكه برنامه اي طراحي شده از طرف استاد بوده است كه قدم به قدم اجرا شده .
اما اين تحليل و فرض امنيتي كه همه چيز را از پشت يك عينك كاملاً دودي و سياه مي بيند و اولين اصل آن بدبين بودن و به همه شك داشتن است ، تا چه حد مي توانددرست باشد؟ يك زماني مي گفتند آمدن موبايل به ايران يعني سقوط انقلاب و ايران اسلامي . چون مي گفتند آزاد شدن موبايل يعني دسترسي همۀ‌ مردم به وسيله اي مانند بي سيم ، با اين تفاوت كه اين بي سيم در آن واحد مي تواند با همه جا ارتباط داشته باشد و غيره . طبق اين فرض ورود پديدۀ موبايل يك توطئه برضد اسلام و نظام محسوب مي شد . چند سال قبل از آن ، اين گونه نظريه پردازان در مدارقرار گرفتن بعضي ماهواره هاي راديويي و تلويزيوني را نقشه اي براي براندازي كشورهاي اسلامي و در رأس آنها ايران تلقي مي كردند . براساس اين ديدگاه مردم دو گروه هستند ، عده اي متهم هستند و عده اي مجرم . هيچ چيز خوبي در اين دنيا نيست و همۀ‌ خوبي ها ، پوشش هايي هستند براي توطئه هاي شومي كه در دل آنها نهفته شده است . طبق توهم توطئه ، دكتر سروش جاسوس غربي هاست و كسي است كه براي نابودي اسلام و فلسفۀ اسلامي تيشه اي از جنس قلم به دست گرفته است . سعيد حجاريان شكل پيشرفته اي از مسعود رجوي است . آقاي مهاجراني يك مهرۀ‌ انگليسي است و خود آقاي خاتمي كسي است كه با نظريۀ‌ معروفش شانه به شانۀ آمريكايي ها زده است و اسلام را در خطر جدي قرار داده است .در گذشته اين فرض چنين حكم مي داد كه دكتر شريعتي نه اسلامي است نه انقلابي بلكه فردي التقاتي است و اعتقادات محكمي ندارد .
به فرض محال كه استاد چيزي نباشد كه ما ديده ايم ، شنيده ايم ،‌تجربه كرده ايم و يافته ايم . به فرض محال اين درياي بزرگي كه جلوي چشم ماست و هزاران بار تجربه اش كرده ايم و آثار اين تجربه را با خود داريم فقط يك سراب باشد . به فرض محال اين معدن جواهر يك معدن سنگ باشد و همۀ تعليمات و كارهاي استاد دروغ باشد (كه البته چون همۀ حرفها و كارهاي استاد انعكاس كلام خدا و اسم خدا بوده چنين تعميمي بسياربسيار خطرناك خواهد بود ) . به فرض محال استاد از روح خدا برخوردار نيست و خودِ خودِ شيطان است . فرضاً كه استاد جذام مسري دارد و فرض هاي ديگري كه سالهاست دشمنان استاد سعي در بافتن آن دارند، اما من بازهم و بازهم و بازهم به او عشق مي ورزم و او را با تمام وجودم دوست دارم و او را مي خواهم. او هر كه باشد و هر چه باشد ، من مسير حقيقي زندگي را با او يافته ام و با او طي خواهم كرد . او هر كه باشد ، خدا را دوباره برايم كشف كرده و خدا را به زندگي ام آورده و مرا به تسليم و خدمتگزاري واداشته است . او هركه باشد و هر چه باشد ، معلم محبوب من است ، دوست من است و روح من است . او حتي اگر دشمن من هم بشود ، اگر هزاران بار مرا از خود براند و اگر مرا قطعه قطعه كند باز هم به او عشق مي ورزم و تا ابد به او وفادارم . آيا كسي مي تواند از روح خود جدا شود . او كه با همۀ زندگي ام و با تمام وجودم مي دانم كه روح بزرگ و انساني آسمان وار است روح من است .
معاويون و منافقان سالهاست كه تلاش مي كنند بگويند ايليا چنين و چنان است. آنها هر راهي را كه مي توانستند ، ناجوانمردانه ترين و بي رحمانه ترين راهها را در چند ماهي كه استاد در اسارت حكومت بود رفتند . روش هايي كه حتي سازمانهايي مثل سيا ،كي جي بي (اطلاعات شوروي سابق) ، و سازمان اطلاعاتي اسرائيل و انگلستان هم تابحال انجام نداده اند چون آنها با اينكه هيچ ادعايي هم ندارند و خود را پسرعمۀ‌ پيامبر اسلام ، فرزند علي ، سرباز امام زمان و ولايت مدار نمي دانند ، بلكه خود را انسانهايي عادي و حتي طبق اعترافات خودشان بسيار آلوده مي دانند ، با اين وجود اين نوع رفتارها و عمليات ظالمانه و جنايتكارانه را بيش از حد ضدبشري و ضد انسانيت تلقي مي كنند . ما مي توانيم شبيه رفتارهايي كه مأموران كفتارصفت با ايليا داشتند را در شكنجه گاههاي مخوف معاويه و يزيد ، در شكنجه گاههاي خلفاي عباسي و نيز در اسناد تاريخي گشتاپو و اس اس كه مسئول قتل مخفيانۀ ميليونها نفر و ترور شخصيتي بسياري از بزرگان آن زمان بود ، جستجو كنيم . درزمان امروز اين رفتارها انطباق بسيار دقيقي با عملكرد شكنجه گران طالبان در افغانستان و عملكرد القاعده و بن لادنيزم دارد . مي خواهم فرض را بر اين بگذاريم كه دروغ بافي ها ، سندسازي ها و جعليات ادارۀ برخورد با اديان درست باشد ،فرض كنيم كه استاد مسائل زيادي دارد ، فرض كنيم كه استاد خطاهاي زيادي دارد ، فرض كنيم كه استاد مثل همۀ ما اشتباهات و انحرافات زيادي دارد ،حتي با وجود اين فرض هم او همچنان معلم و سرور و مقتداي ماست . مگر ما استاد را با ذهن دلالانه انتخاب كرديم كه بخواهيم در بارۀ او معامله كنيم ؟ ما او را با روح و قلب خود برگزيديم و تا ابد با او خواهيم بود . مگر ما استاد را بر اساس تبليغات تلويزيوني يا حكومتي پذيرفتيم ؟ ما او را طبق تبليغاتي كه خدا در روح و درون ما به راه انداخت انتخاب كرده ايم و تبليغ خدا حقيقت محض است . مگر او قيمتي از ما گرفته جز اينكه با تمام وجود خود براي خدمت به خدا به نجات ما مشغول بوده است . من فرض محال را براين مي گيرم كه استاد همان چيزي باشد كه حقه بازترين و دروغگوترين موجودات اين زمان يعني باند روباهها و ميكروب ها مي گويند ، فرض را بر اين مي گيرم كه آن چشمۀ زندگاني ، آن چشمۀ شفابخش و روح بخشي كه در اين سالها بارها و بارها از او نوشيده ام و هر بار در اين نوشيدن تواني جديد و نوري جديد يافته ام ، فرض محال را مي گيرم كه اين چشمۀ زندگي ، اين آب شفابخشي كه حتي با وجودي كه ماههاست او را نديده ام ، يك كوزۀ‌ پر از آن آب را دارم ، اين چشمۀ آب نيست و به قول منافقان حقه باز چشمۀ اسيد و آتش است . آيا كفتارها با حماقت و ناداني خود فكرمي كنند كه حتي اگر من چنين فرض محال و دروغي را هم راست بگيرم ، پيوند و وفاداري ام را از دست مي دهم ؟‌ مطمئن باشيد در خواب هم اين را نمي بينيد چه برسد به بيداري . خداوند او را در روح ما آشكار كرده است كه او كيست . شما كه هيچ ، كفتارهاي بزرگتر و روباههاي پيرتر از شما هم اگر در تمام عمر در گوش ما بخوانند نمي توانند چيزي را كه خدا در روح و قلب ما به ما نشان داده است ، از بين ببرند . خداوند با هزاران دريافت و رويا و تجربه و شهود بر ما آشكار كرده است كه او نجات دهنده و مقتداي ماست . اين نگاه را ما خودمان نساخته ايم كه آن را بتوانيم از بين ببريم . حتي استاد هم آن را براي ما نساخته و بارها ديده ايم و شنيده ايم كه چكاركرده تا اين نگاه و ايمان را بيازمايد و گاهي سعي كرده كه آنرا بشكند . اين نگاه و ايمان را ، اين وفاداري را ، اين پيوند و ارتباط را خداوند به ما داده پس هيچ چيز و هيچ كس ، هيچ حقه و نيرنگي و هيچ حقه باز و نيرنگ بازي نمي تواند آن را از ما بگيرد . اين وفاداري يك پيوند الهي است ، يك بركت و رحمت الهي است پس هيچ كس قادر نيست آن را از بين ببرد . شايد با زور و اجبار به ضرورت مدتي آن را پنهان كنيم و به تقيه كه از بنيانگذار شيعه ، صادق آل محمد (ص) آموختيم روي آوريم اما اگر هم موقتاً پنهانش كنيم قويتر و قويتر مي شود . اي نادان ها حضرات كفتار و حضرات منافق . باز هم مي خواهم فرض بدتري را مطرح كنم . بر فرض كه خدا هم اين رحمت و بركت را از ما دريغ كرده بود و چيزي از درون و در روح و دريافتمان بر ما آشكار نشده بود ، بر فرض محال حرفهاي حقه بازانۀ شما درست بود و استاد انحراف و خطا داشت . خوب مگر اين همه بزرگان تاريخ و اين همه بزرگان اديان مسائل نداشته اند ...
در پايان اين مكتوب يك بار ديگر هم آخرين عزم و عهد و روش خود را اعلام مي كنيم. فرض كنيم همۀ ديدگاههايي كه دربارۀ استاد هست ،حتي آنها كه متناقض همديگر وبر ضد هم هستند درست باشند يا همۀ آنها غلط باشد . فرض كنيم استاد همان چيزيست كه تجربه ها ، نشانه ها، روياها و دريافتهاي ما در اين سالها به ما گفته اند يا اينكه فرض كنيم همۀ تجربه هاي ما دروغ بوده ، همۀ نشانه ها دروغ است ، همۀ روياها دروغ بوده اند ،‌فرض كنيم كه استاد يك انسان بزرگ است يا روحي از خداوند يا يك انسان معمولي و مثل همۀ ما يا يك كافر و ديوانه و بدعت گذار يا يك شياد يا ليدر آمريكايي ها يا حتي شيطان . من او را با تمام وجودم دوست دارم و به تعليمات او عشق مي ورزم . من دلال نيستم كه ببينم چه چيزي گيرم مي آيد تا پا به ميدان بگذارم و اگر نبود فرار كنم ، من معلم خود را عاشقانه دوست دارم . نه چون خدا يا روح خدا يا انساني بزرگ يا شيطان يا آدم معمولي است. او را دوست دارم چون خوبترين چيزهاي زندگي ام را از او آموختم . او را دوست دارم چون نوراني ترين انديشه ها را از او به يادگار دارم . او را دوست دارم چون او كاشف دوبارۀ خدا براي من است و مرا متوجه خدا و جوياي خدا كرده است . او را دوست دارم چون تسليم به خدا و خدمت به خدا با او برايم معنا گرفت . او را مي خواهم چون او عالي ترين و عميق ترين بشري است كه تا بحال تجربه كرده ام . او را مي خواهم چون عظمت اسم خدا را او به من ياد داد . او را دوست دارم چون با او دوباره متولد شده ام و زندگي من با او و در او معنا دارد . من معلم و راهنماي خود را دوست دارم چون خدابا اوست . به او عشق مي ورزم چون دوست داشتني است . اما مي خواهم بگويم اگر حتي جنون آميزترين و نفرت انگيزترين فرض ها در بارۀ‌ استاد من درست مي بود ،اگر او حتي كافر هم مي بود ، اگر او بر ضد من و دشمن من مي بود ، بازهم او را مي خواهم . باز هم او را دوست دارم . باز هم تا ابد به او وفادارم و تا ابد با او خواهم بود . چند سال پيش يكبار استاد به من گفت تو هميشه با من هستي ... من مي دانم و بلكه با تمام ذرات وجودم مطمئنم كه مقصد او فقط وفقط خداست . اما اگر مقصد او جهنم هم بود با همۀ اشتياق و وفاداريم با او همراه مي شدم چون مي دانستم او در جهنم و براي جهنميان هم طرحي الهي دارد :‌نجات جهنميان ازآتش پشيماني و محروميت از نور و حضور.
منصورون – فرزندان ایلیا
کلیدواژه :ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله
.

۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

كدام شيطان بزرگ است؟

كدام شيطان بزرگ است؟
اِبا (ادارۀ برخورد با اديان), همفكران اِبا (اِبائيان) و بطور كلي القاعدۀ فرهنگي و طالبان مذهبي, هر كسي را كه مثل آنها فكر نمي‌كند, هر كسي كه با نفرت و بدخواهي نمي‌انديشد, هر كسي كه براي ديگران هم حق حيات و انديشه و آزادي قائل است, هر كسي كه نفرت انگيز و دافع نيست را شيطان و شيطاني مي‌نامند..
در شمارش واژه‌هاي استعمال شده در نشريات طالبان و القاعده‌اي در ايران با يك بررسي ساده متوجه مي‌شويم كه كلمۀ شيطان و شيطاني بطور گسترده و مكرر دربارۀ موارد زير بكار رفته است: 
1.  آمريكا؛ ركورد دار كلمۀ شيطاني و شيطان بزرگ آمريكا است. احتمالاً چند ميليون بار اين كلمه در مجموعۀ اطلاع رساني‌ها و خبررساني‌هاي خبرگزاري‌هايي كه طالباني فكر مي‌كنند و از دار و دسته طالبان فرهنگي اِبا هستند, تكرار شده است. 
2.  روساي جمهور آمريكا (با كليد واژه‌هاي شيطان, شيطان صفت, فاسد, شياد, كلاهبردار, حقه باز, دروغگو و…)
3.  روساي جمهور كشورهاي اروپايي كه در مقطعي از زمان انتقاداتي نسبت به ايران داشته‌اند و بيش از همه ساركوزي, رئيس جمهوري فرانسه (با كليد واژه‌هاي شيطان, شيطان صفت, فاسد, شياد, كلاهبردار, حقه باز, دروغگو و…) 
4. همۀ دگرانديشان داخلي و من جمله اصلاح طلبان, طيف ميانه رو, جبهۀ مشاركت و بويژه سعيد حجاريان, دكتر سروش, كديور, اكبر گنجي, علي افشاري, محسن سازگارا
5.  همۀ منتقدين سياستهاي جمهوري اسلامي در خارج از كشور, افرادي مثل دكتر عليرضا نوري زاده
6. از سال 1386 و از زمان شروع برخورد با معلم بزرگ ايليا ميم رام الله واژه‌هاي شيطان بزرگ, شيطان, دروغگو, كلاهبردار, فاسد و شيطاني بيش از همگان به ايليا رام الله و سپس به معلمين معنوي سراسر دنيا, ساي بابا, اُشو راجنيش, كريشنا مورتي, دالايي لاما و… تعلق گرفت. حجم استعمال واژۀ شيطان بزرگ و شيطان (در اينترنت, در احضارهاي ادارۀ برخورد با اديان و در محافل مذهبي و فرهنگي طالباني وابسته به القاعدۀ فرهنگي و اخيراً در برنامه‌ها و ميزگردهاي تلويزيوني شبانه) دربارۀ ايليا رام الله به حدي بود كه احتمالاً اين واژه (شيطان بزرگ) به تناسب برش زماني و مكاني, بعد از عيسي مسيح (ع) (كه توسط روحانيون تندروي يهود, نسبت به ايشان بيان مي‌شد) دربارۀ ايليا رام الله بكار رفته است.
حالا بايد ديد شيطان كدام است؟
آمريكا, اروپا, غرب, روساي جمهوري آمريكا و اروپا, سازمان ملل, (به قول افراطيون يهود) عيساي مسيح, يا به قول بخش امنيتي برخورد با اديان و مذاهب, شيطان و بلكه شيطان بزرگ ايليا رام الله! و يا آنکه يک چوب به دست گرفته و چهره شيطاني و نفاق آلود خودش را در همه مي‌بيند و همه آنها را با همان يک چوب, به يک اسم و يک نسبت و يک جرم, به باد توهين و تخريب گرفته است؟ به راستي چه کسي شيطان است؟
منصورون- فرزندان ایلیا

۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

نقد کتاب آفتاب و سایه ها

تهامات روحانیت افراطی درباره استاد ایلیا رام الله (پیمان فتاحی)- نقد کتاب آفتاب و سایه ها
بعد از اینکه شنیدم شخصی بنام جناب آقای حجت الاسلام فعالی همزمان با دستگیری استاد توسط اداره ادیان، شروع به سخنرانی هایی درباره استاد کرده است و بطور سیستماتیک و برنامه ریزی شده ای جلساتی را در این باره می گذارد، درباره ایشان کنجکاو شدم  که اصلاً ایشان کیست. متوجه شدم که وی دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی بوده و در روزنامه کیهان و برخی از مراکز دیگر مشغول به کار  می باشد. شنیده بودم که طیف جدیدی از دانشجویان نخبه خواستار کتابها و مطالبی درباره استاد شده اند اما ریشه این پیگیری را نمی دانستم تا اینکه یکی از دوستان گفت که آقای فعالی به همراه چند نفر دیگر، در سخنرایی هایی برای دانشجویان به شدت مشغول ترور شخصیتی استاد ایلیا رام الله (پیمان فتاحی) هستند. بنابراین دانشجویان کنجکاو شده اند و خواسته اند ببینند که این کتاب چیست و استاد کیست؟
بعد شنیدم که ایشان همزمان با تحت بازجویی بودن استاد و در زمانی که استاد در زندان امنیتی بسر می بردند، کتابی را تهیه کرده اند و قسمتی از آن را هم به استاد اختصاص داده اند. تعجب کردم. عجب عدالتی! اما هر چه سعی کردم نتوانستم ارتباط بین این عدالت و عدالت علوی اسلامی و حتی عدالت آمریکایی یا متمدنانه را پیدا کنم. یک نفر در غل و زنجیر است، هیچ گونه امکانی برای دفاع از خود ندارد، پیروانش به سکوت سفارش شده اند، همسر و نزدیکانش در نگرانی اند و به همه اعلام شده که به دلیل اندیشه های غیر اسلامی استاد ممکن است او اعدام شود. حتی به بعضی از ما گفته بودند، که به دلیل این اعتقادات بدعت گذارانه ممکن است دو بار حکم اعدام داشته باشد. در چنین شرایطی حجت الاسلام فعالی بعد از هماهنگی های لازم با دستگاه امنیتی و بازجویان پرونده، اولین کتابی که در آن رسماً و مستقیماً به استاد توهین شده و به نقدی ظالمانه از اندیشه ها و تعالیم و شخصیت استاد تزئین شده است را تهیه می کنند که بلافاصله از وزارت ارشاد مجوز می گیرد و منتشر می شود. اسم این کتاب آفتاب و سایه ها بود. هر چه گشتم آن را پیدا نکردم. گفتند این کتاب را در قم می توانی پیدا کنی، همانجا هم چاپ شده است. بالاخره کتاب را تهیه کردم. کتاب در همان فرمول همیشگی روزنامه کیهان تهیه شده بود. قبلاً هم این کار درباره شخصیتهای دگراندیش سیاسی و اجتماعی انجام شده بود و موسسه پژوهشهای کیهان با موسسات وابسته به آن از این کارها فراوان دارند.
خلاصه آن کتابها این است : «هر کس که مثل روزنامه کیهان فکر نمی کند، خائن، توطئه گر، فاسد الاخلاق، دست نشانده استکبار و عصاره بدی هاست. هر کس که با روزنامه کیهان هم عقیده نیست یا جاسوس است یا جاسوسی است که خودش هم نمی داند یا فراماسونر است یا عضو منافقین! و وابسته آنهاست یا جزء فرقه های جدید نفاق است».
طبق نظر کیهان همه روشنفکران دینی فعلی ایران در گروهی بنام فرقه جدید نفاق جمع می شوند گروهی که در درون خود بزرگانی چون سروش و کدیور و بقیه را دارد. از نظر روزنامه کیهان همه مردم جهان جهنمی هستند چون مثل کیهان زندگی را سیاه و سفید نمی بینند. درست تر بگویم همه قاره ها، کشورها، شهرها، محلات و کوچه های جهان سیاه است و فقط کوچه ای که اندیشه های آنان جریان دارد سفید و بهشتی است. در این نوشته با روزنامه کیهان کاری ندارم چون واقعاً برای بعضی از مدیران آن من جمله جناب آقای شریعتمداری ارزش قایل هستم. با اینکه با نظرات و عقاید ایشان کاملاً مخالفم اما ایشان را متفکری می دانم که متاسفانه قدرت تفکری خود را در فضایی اشباع شده از مفروضات بدبینانه یا مفروضات ایجابی به دام انداخته اند. شاید روزی حرف این برادر کوچک را که جداً جز از سر اخلاص و صداقت آن را نگفتم بشنوند. لااقل اگر یک دقیقه درباره این جمله کوتاه فکر کنند ضرری ندارد. در همین قضیۀ نقد استاد و کتاب ایشان هم بعضی از منابع می گفتند که این پروژه و پروژه های مشابه با برنامه ریزی آقای شریعتمداری و حسن شایانفر و ریاست ادارۀ ادیان وزارت اطلاعات، انجام شده است و این افراد به همراه حجت الاسلام فعالی حتی در جلسات بازجویی استاد که با چشم بسته انجام شده است، حضور داشته اند.
اما کتاب آفتاب و سایه ها. این کتاب درباره تعدادی از اساتید معنوی در جهان نگاشته شده است و سعی در هدایت ذهنی خواننده به سمت تخریب و تقبیح این افراد و اندیشه های آنان دارد. این راهبری نامحسوس، گاهی شدت می گیرد و گاهی خود را در پس ادعاهای محققانه و ادعاهایی متفکرانه پنهان می کند. قطعاً آقای حجت الاسلام فعالی برای تهیه این کتاب متحمل زحمت فراوانی شده است. گردآوری این مطالب زمان زیادی را می برد و بخش بیشتری از زمان صرف تحلیل هایی شده است که ایشان درباره هر فرد و آموزش های مربوط به او ارائه داده اند.
فصول اولیه کتاب شامل عرفان های هند و بزرگان آن می شود. فصول بعدی به همین روال درباره عرفانهای آمریکایی، مسیحی، یهود، ذن و فراروانشناسی است. در کتاب آفتاب و سایه ها، حجت الاسلام فعالی ابتدا اشو راجنیش و سپس ساتیاسای بابا را مورد بررسی قرار داده اند. بعد از سای بابا ایشان به استاد رام الله، کریشنامورتی، یوگاناندا و دالایی لاما پرداخته اند. البته لازم است بگویم که اسامی همه اساتید و بطور کلی معلمان بزرگ معنوی در جهان، اسم شناسنامه ای آنها نیست بلکه این افراد با این نامها شناخته می شوند. در اولین نقد از کتاب آفتاب و سایه ها می خواهم ابتدا موضوع را از خانه خودمان ایران و از فردی شروع کنم که امکان دسترسی مستقیم به او وجود دارد و بنابراین امکان تشخیص واقعیت ها و تفکیک آن از ابهامات و توهمات هم میسر است. در صورت لزوم این نقد را وارد حوزه های دیگر خواهم کرد.
وقتی که مطالب مربوط به استاد رام الله را خواندم به قدری تعجب کردم که در اوایل خواندن حدس زدم که این فقط یک تشابه اسمی است و منظور گرد آورنده چیز دیگری بوده است. اما در سطرهای بعدی و با اشاره ای که ایشان به کتاب جریان هدایت الهی و اسم نشریات حرکت دهندگان و هنر زندگی متعالی و دیگر مطالب کرده بود کاملاً مطمئن شدم که منظور او خود استاد رام الله است.
میزان ناآشنایی و بیگانگی ایشان با استاد که ضمن مطالعه همان چند سطر متوجهش شدم باعث بوجود آمدن این گمان شد که ایشان اصلاً منظورش فرد دیگری است که متاسفانه  این گمان درست نبود.
روش های علمی متعددی برای نقد و تحلیل یک متن وجود دارد که ما بسیاری از این روش ها را در درس های تفکری از خود استاد ایلیا رام الله آموخته ایم. در این اولین نوشتار، من نمی خواهم از آن روش های علمی استفاده کنم و آن را به مجالی دیگر موکول می کنم اما از روش های بسیار ساده ای که همه انسانها با آن آشنا هستند و کماکان اکثر ما در آن توانایی داریم، استفاده  می کنم. در این نوشتار نیازی نیست که با ذره بین و میکروسکوپ مطالب را بررسی کنم، یعنی همان چیزی که در نقد و تحلیل مرسوم است، بلکه در اینجا من صرفاً  به یک نگاه کلی و اولیه اکتفا می کنم و فعلاً فقط اکاذیب متن را آن هم فقط اکاذیب سه صفحۀ اول را نشان می دهم.
قسمتی که حجت الاسلام فعالی درباره استاد رام الله جمع آوری و تحلیل کرده است تقریباً سه صفحه است. من هم به همین مناسبت دوازده یعنی چهار برابر عدد سه، مطلب غیر واقع و کذب را از متن استخراج می کنم. اگر صد صفحه و با همین روال می بود شاید می شد صدها اشتباه فاحش را نشان داد.
منظور من از حرف کذب و غیر واقع، قطعاً توهین به نگارنده نیست چون مطمئن هستم اگر ایشان بر کذب بودن این حرفها آگاهی داشتند آن را در کتابشان ذکر نمی کردند.
بنده سالهاست از نزدیک با  استاد ایلیا رام الله آشنا هستم و تقریباً از ریزترین جزئیات زندگی ایشان هم اطلاع دارم. حداقل چهار کتاب منتشر نشده (مجوز داده نشده) و تعداد زیادی فیلم درباره زندگی ایشان وجود دارد که اگر بخواهم همه سطرهای این سه صفحه را با آن سنگ محک ها که عبارت است از صحبتهای شاهدان، اسناد و شواهد و مستندات دیگر محک بزنم، فکر می کنم از همین سه صفحه دهها اشتباه فاحش و حرف کذب بیرون می آید.
متأسفانه روحانی بودن آقای فعالی، تأثیری منفی و تصویری وحشت زا از روحانیت در ذهن دهها هزار نفر از پیروان استاد ترسیم کرده و این گمان که «روحانیت قصد نابودی استاد را از هر طریق ممکن دنبال می کند» را تقویت کرده است.
بعد از انتشار این مطلب، که در حالی تهیه شده بود که استاد رام الله تحت شدیدترین شکنجه های روحی و روانی (و چه بسا جسمانی) در زندان قرار داشت، بعضی از شاگردان استاد تصمیم گرفتند که زندگی نامه استاد را به صورت های مختلف در اختیار دوستداران ایشان قرار دهند و به همین دلیل سایتهایی در ایران و خارج از کشور با همین محوریت فعالیت خود را آغاز کردند و تصمیم به این شد که زندگی نامه هایی از استاد بصورت کتاب و در صورت لزوم فیلم، منتشر شود...

اکاذیب و اشتباهات فاحش
کذب یک: رام الله خواهر دوقلو دارد.
همه کسانی که ایشان را از نزدیک می شناسند، می دانند که استاد خواهر دوقلو ندارد.
کذب دو: آواتار یعنی سرور و آقا.
آواتار یک کلمه سانسکریت است که دارای شهرتی جهانی است. در فرهنگ 43 زبانه، در لغتنامه مرجع سانسکریت، در اوپانیشادها و در سایر منابع، آواتار یک معنای غالب و سه معنی مغلوب دارد. معنای غالب، مرسوم و مصطلح کلمه آواتار، حلول و تجسد خدا در قالب انسان یا حیوانات است که مهم ترین آنها حلول خداوند در کریشنا و راما بوده است. در این فرهنگ لغت ها یا متون فلسفی معنای دیگر آواتار، حلول خدایان و ارواح آسمانی در انسان می باشد. همچنین به مفهوم انسان – خدا ترجمه شده ست. اما در هیچ یک از این فرهنگ ها آواتار به معنای سرور و آقا ترجمه نشده است و آقای حجت الاسلام فعالی برای اولین بار دست به این ابتکار زده است. اگر به منابع مذکور دسترسی ندارید می توانید به کتاب فرهنگ اصطلاحات دینی و عرفانی (واژه نامه ادیان) صفحه هفده نگاهی بیندازید.
کذب سوم: او خود را یکی از استادان حق در جهان می داند.
ما بخشی از زندگی مان را و قسمتی از عمرمان را با ایشان بودیم و این را هرگز نشنیده ایم. تا بحال هیچ کس در هیچ مکتوب مستقیم یا بصورت شفاهی و مستقیم از استاد چنین ادعایی را نشنیده است. بیش از هزار و پانصد ساعت فیلم سخنرانی، نوارهای کاست و هزاران صفحه متن از مکتوبات ایشان موجود است اما تابحال کسی از استاد چنین چیزی یا مشابه آن را نشنیده یا ندیده است. ایشان برای اولین بار و بعد از گذشت بیش از پانزده سال، در فروردین ماه 1386 در یک مصاحبه، آنهم به دلیل تشدید سمپاشی ها و مسموم سازی فضا توسط دشمنان، در گفتگویی که قرار بود بدون ابهام صحبت شود اعلام کردند « بله، درست است. این بنده خدمتگزار خدا علوم باطنی و روش های آن را بیش از هر کسی در این دنیا می دانم و امروز مجبورم که بگویم کسی علوم باطنی را نه مانند بنده و نه حتی نزدیک به بنده می  داند».
این تنها مطلبی بود که بعضی از شاگردان بعد از این سال ها از ایشان شنیده اند. اگر ایشان می خواست ادعا کند آنقدر زمینه وجود داشت که اگر خود را هر کسی معرفی می کرد مردم می پذیرفتند. در این سالها بی آنکه ایشان خود را با عنوان خاصی معرفی کند، دهها عنوان به او نسبت داده شده است و او بارها خود را در معرض محکومیت و تردید دیگران قرار داده تا از بار این نسبتهای افراطی کاسته شود. فیلم سخنرانی های سالهای اخیر ایشان و پاسخشان به سوالاتی نظیر « شما کی هستید؟» موجود است. محور پاسخ های ایشان همیشه این بوده: «بنده تسلیم و خدمتگزار خدا هستم».
کذب چهارم:  این فرقه دو نشریه منتشر کرده اند: یکی به نام هنر زندگی متعالی و دیگری به نام حرکت دهندگان که راه اندازی و بعداً تعطیل شد.
نشریاتی که توسط شاگردان استاد تأسیس و راه اندازی شده است، دو نشریه نیست بلکه هشت نشریه مستقیم (و تعدادی نشریۀ غیرمستقیم) است که از جمله آنها علم موفقیت، تفکر متعالی، اخبار کودکانه، علوم باطنی، هنر زندگی متعالی و حرکت دهندگان است. که البته اکثر این نشریات در زمان وزارت جناب آقای صفار هرندی سردبیر کیهان و مدیر مطبوعاتی آقای فعالی، بدون هیچ دلیل و توضیحی توقیف شدند. فقط درباره نشریه حرکت دهندگان یک دلیل ذکر شده که آن مصاحبه استاد رام الله در باره موضوع ریاست جمهوری بود که آن هم به اتهام توهین به رهبری تعطیل شد. اما چون تفهیم اتهام صورت گرفته بود، در پیگیری قضایی، دادگاه به نفع این نشریه رای داد و آن را از اتهام وارده تبرئه کرد. گفتند توهین به رهبری یک بهانه بوده و دادگاه نتوانست مصداق آن را بیابد.
کذب پنجم:  دلیل اسم رام الله فرقه ای است در هندوستان.
از یازده سال پیش که این لقب درباره استاد مطرح شد و همان اولین بار، استاد این عبارت را برای همه معنی کردند. رام الله یعنی رام خدا یعنی بنده و تسلیم خداوند. یعنی کسی که خداوند او را رام کرده است. چند سال قبل هم ادارۀ ادیان معانی دیگری را برای رام الله مطرح کردند. از جمله: چون استاد فتاح ساکن رام الله فلسطین بوده به همین دلیل به او رام الله می گویند یا، رام الله یعنی برای حل وضع فلسطین باید شهر رام الله را در مرکز توجه قرار داد یا دوباره ساخت یا غیره. در فرضیه جدید ادارۀ ادیان هم گفته شده که به این دلیل استاد به این نام خوانده شده چون ایشان مرتبط با آواتار بزرگ هند، گورو کبیر هستند که اصل او ایرانی است و می خواسته بین اسلام و مکتبهای مختلف هندوئیسم را پیوند دهد و مکتب رام الله را بوجود آورده است. یک نفر هم می گفت که رام الله یک مکتب آمریکایی است که هدفش رام کردن همه کسانی است که به الله اعتقاد دارند. قبلاً هر بار که استاد چنین فرضیاتی را می شنیدند، با تعجب می گفتند واقعاً چنین چیزهایی اصلاً وجود دارد؟
فارغ از این چهارمین اشتباه فاحش و کذب بودن آن، من درباره دیگر بخش های موضوع هم که در اینجا اشاره ‌ای به آن نکردم، هر چه بررسی کردم نتوانستم به نتیجه برسم اما تا تکمیل بررسی هایم فعلاً آن بخش های دیگر موضوع را بعنوان اشتباه فاحش ذکر نمی کنم. اینکه چون عده ای به استاد می گفتند رام الله و صرفاً به دلیل همین یک کلمه یک داستان سرهم شود که پس این نماینده آواتار بزرگ هند  است و در ایران فرقه رام الله را راه اندازی کرده است، جداً شبیه به فیلم های کمدی و جک های آنچنانی است. مثل اینکه اسم یک نفر موسی باشد و او را به اتهام یهودی بودن یا ارتباط با یهودیت مورد سوال قرار دهند یا مثلاً بگوییم چون اسم پایتخت پاکستان اسلام آباد است به این معناست که آنجا پایتخت جهان اسلام است و قرار است محل تجسم همه آموزه های اسلامی باشد. با این  استراتژی می توانیم برای هرکسی و هر چیزی و هر اسمی یک داستان بسازیم یا داستانی را از جایی بیاوریم.
البته فراموش نکنیم که بعد از بروز شایعاتی که در پی انتشار اولین جلد کتاب تعالیم حق منتشر شد، استاد در اولین بیانیه ها (در سال 1378) اعلام کردند که رام الله اسم من نیست و معنای رام الله را هم توضیح دادند. با اینکه نتوانستم در متون فلسفی و عرفانی هند و در مجموعه مطالب هند شناسی و حتی در منبعی که آقای حجت الاسلام فعالی آدرس آن را داده بود یعنی کتاب تاریخ جامع ادیان چیز معتبر و قابل استنادی در باره فرقه ای که ایشان گفته پیدا کنم (که این مطلب را بیشتر توضیح خواهم داد) اما مطالب مفصلی در باره کبیر که آقای حجت الاسلام فعالی، استاد را جانشین  او دانسته است، پیدا کردم. کبیر یکی از بزرگان تاریخ معنوی هند و دارای قدرتهای عظیم معنوی بود که معروف ترین آنها زنده کردن یک حیوان مرده است. کتابهای چندی در بارۀ این شخصیت اسطوره ای و بزرگ هند نوشته شده است که برای علاقمندان قابل دسترسی است.
کذب ششم :  او جوانی است که در حدود 23 سالگی رهبری این فرقه را در ایران بعهده گرفته است.
واقعیت این است که استاد در شانزده سالگی علوم باطنی و روش های روح زایی(
ZX) و روش های سی وشش گانه تفکری(YX) را ابداع کرد. سن بیست و سه سالگی مربوط می شود به اولین دوره آموزش عمومی و اولین دوره سخنرانی ایشان. والا ایشان هفت سال قبل از بیست و سه سالگی شاگردانی را در زمینه روح زایی و روش های XYZ  تعلیم داده اند که این شاگردان امروز در ایران و بعضی از کشورهای دیگر فعالیت می کنند. بنابراین گذشته از مسئلۀ فرقه که در فرصت مناسب کذب بودن آن را هم نشان خواهم داد، استاد، حدوداً در سن 16 سالگی بصورت مستقیم  و متمرکز فعالیت خود را در حوزۀ تربیت شاگردان آغاز نمودند.
کذب هفتم : فرقه رام الله
این چه فرقه ای است که دهها هزار نفر مرتبط با آن و حتی نزدیکترین افراد به استاد، و حتی خود استاد از آن خبر ندارند و فقط ادارۀ ادیان و حجت الاسلام فعالی و مجموعه کیهان از آن باخبر است چون فقط این مجموعه در این باره حرف زده است. در این باره کتابی توسط بعضی از شاگردان استاد تألیف شده است که واقعیت ها را به زبانهای مختلف آشکار خواهد کرد و فیلم هایی که واقعیت ها را نشان خواهد داد بنابراین وارد مبحث اثبات و نفی نمی شوم و صرفاً در استناد حجت الاسلام فعالی دقت بیشتری می کنم.
[در نوشته بعدی هم دوازده تناقض و اشتباه فاحش این چند صفحه را اگر توفیقی باشد باز خواهم کرد اما تا آن نوشته از جناب آقای فعالی یک راهنمایی می خواهم. یکی از سری دوم دوازده گانه ها این است که] من هر چه در دیکشنری های ادیان، دیکشنری های علوم معنوی و مذهبی، فرهنگ های فلسفی و عرفانی، واژه نامۀ ادیان،  اینترنت و کتابخانه های الکترونیک گشتم تا این لحظه نتوانستم مقوله ای تاریخی به اسم «فرقه رام الله» را پیدا کنم بعنوان آخرین تیر، به مجموعه ادیان و مکتبهای فلسفی هند، به واژه نامه ادیان و کتاب تاریخ جامع ادیان، به همان آدرسی که حجت الاسلام فعالی داده بود، هم مراجعه کردم اما ذکری از فرقه تاریخی رام الله در آن ندیدم. البته اگر هم می بود مسئله ای را برای ما حل نمی کرد اما حالا که بر خورد نکردم دچار مسئله ای جدید شدم. دچار این مسئله که نکند یک نفر از خودش این سند تاریخی را ساخته باشد. (که این فکر به نظر خیلی نامعقول می آید) با اینکه این مطلب چیزی را حل نمی کند اما فکر کردم نکند این، استفاده از یکی از شیوه های جنگ رانی و برخورد تبلیغاتی باشد که طی آن یک سری اطلاعات درست طرح می شود و یکدفعه و در لابلای آن، یک مسئله کلیدی یا جهت دهنده اما خود ساخته مطرح می گردد. انشاءا... داستان «فرقه رام الله در تاریخ» از این مقوله نیست و اقدام آقای فعالی برای آوردن این داستان و ربط دادن عجیب آن به اسم رام الله (که این اشتباه فاحش همچنان و در هر شرایط به قوت خود باقی خواهد بود) و آن داستانی که نقل کرده است (که فرقه ای وجود داشته با نام رام الله) حتماً درست است. اینجا مسئله دو تا است. اول اینکه فرقه ای بنام رام الله در ارتباط با سات گورو کبیر وجود داشته است و دوم اینکه استاد رام الله رهبر همان فرقه در ایران و بنابراین جانشین تاریخی سات گورو کبیر می باشند. قسمت دوم حل شده. یعنی نمی شود چون به یکی می گویند موسی یا حسن، او را منتسب به حضرت موسی یا امام حسن دانست. درخواست من این بود، ایشان درباره قسمت اول راهنمایی بفرمایند چون من هر چه در منابع گشتم پیدا نکردم اما همچنان دارم دنبال می کنم. چیزی که در منابع علمی نوشته شده مثلاً در تاریخ جامع ادیان این است که قرن ها پیش راماناندا در مذهب ویشنوئیزم فرقه ای را بوجود آورد بعدها هم پیرامون کبیر که ابتدا شاگرد راماناندا بود و سپس از وی پیشی گرفت، فرقه ای به وجود آمد به نام کبیر پانتیس (به معنای روندگان طریق کبیر) ( صفحه 303 و 304  از کتاب تاریخ جامع ادیان). به این دلیل به کتاب تاریخ جامع ادیان بعنوان آخرین منبع نگاه کردم که آقای حجت الاسلام  فعالی خودش این کتاب را بعنوان منبع این حرف معرفی کرده بود. اما هر چه صفحاتی را که ایشان گفته بود و حتی خارج از صفحات را جستجو کردم فرقه تاریخی رام الله را پیدا نکردم. بعد می خواستم دچار این قضاوت بدبینانه بشوم که نکند ایشان در استدلال درست (وجود فرقه ای در تاریخ) برای رسیدن به نتیجه ای غلط (چون در تاریخ چیزی به این نام بوده پس او که نامش این است، همان است) مصالح لازم را در اختیار نداشته و یکدفعه یک چیزی را از خود در آورده و ساخته است. البته قاعدتاً نباید این قضاوت بدبینانه درست باشد و من از آقای حجت الاسلام فعالی می خواهم که این شائبه را (که خارج از دوازده کذب این سه صفحه است) حل کنند.
کذب هشتم: [ کتاب‌] جریان هدایت الهی به کمک یکی از شاگردان ا.م.رام الله به نام پیمان الهی فراهم آمده است.
بله، همه می دانیم که مجموعۀ سخنرانی های یازده سالۀ استاد توسط شاگردان ایشان از فیلم و نوار به متن تبدیل شده است و مجموعۀ این متون همان مجموعه کتب تعالیم حق را بوجود می آورد. در اولین سال سخنرانی های عمومی، آقای فرشاد مرادی (با اسم مستعار پیما الهی) مسئولیت گردآوری و تدوین قسمتی از سخنرانی های استاد در سن 23 سالگی را برعهده داشت. کذبی که در اینجا هست حقه روانی استفاده از نام پیمان الهی بجای اسم معروف و مستعار آقای فرشاد مرادی یعنی پیما الهی است. اول فکر کردم که این مسئله می تواند یک اشتباه تایپی باشد اما وقتی که بقیۀ متن را خواندم، در نقاط حساس متن متوجه شدم که این اتفاق تکرار شده است. هر متنی می تواند دهها غلط تایپی داشته باشد، این طبیعی است و زیاد اتفاق می افتد. اما اگر این غلط های تایپی دقیقاً در نقاط حساس متن اتفاق بیفتد و پیامد آن القاء پیام های کاملاً اشتباه و کذب باشد، این مسئله به هیچ وجه نمی تواند تصادفی باشد. جناب حجت الاسلام فعالی به اسم پیمان الهی به جای پیما الهی اشاره کرده است. تفاوت فقط در یک حرف «ن» است. از طرفی یکی از اسم هایی که استاد ایلیا «میم» طی سالهای گذشته برای طیفی از مردم با آن شناخته شده اند پیمان فتاحی است. بنابراین کسانی که با اسم پیمان فتاحی آشنایی دارند بعد از برخورد با اسم پیما الهی ممکن است این پیام را دریافت کنند که نکند آقای فرشاد مرادی که اینک در قید حیات نیستند، و اینجا به اسم پیمان معرفی شده است، همان پیمان (فتاحی) باشد. من ابتدا این را یک اشتباه تایپی تصور کردم اما بعد متوجه شدم که این اتفاق در چند نقطۀ حساس دیگر هم افتاده است مثلاً در قسمتی که جناب حجت الاسلام فعالی پاسخ استاد به سوال «آیا عیسی مصلوب شد؟ برخی می گویند شد و برخی بر این اعتقادند که نشد؟» و سوال بعدی آن «حضرت عیسی چطور؟ آیا حضرت عیسی مصلوب نشد؟» را آورده، استخراج خود از کتاب جریان هدایت الهی را وارونه و تحریف شده نقل می کند «حضرتش مصلوب شد. اما عیسی مصلوب نشد» در حالی که همۀ کسانی که جلد اول کتاب تعالیم حق را دارند می توانند ببینند که جواب استاد عکس آن است، ایشان می فرمایند «حضرتش مصلوب نشد اما عیسی شد». اینجا هم فقط یک «ن» جابجا شده اما معنای جمله کاملاً وارونه و برخلاف آیات قرآن شده است. البته ذکر خود این قسمت از گفت و گوها با چند هدف کاملاً واضح مانند افزایش بار اتهام مسیحیت گرایی و تبلیغ مسیح و نیز اتهام نقض آیات قرآن است که در صورت لزوم به این نکته و دهها نکتۀ مشابه در بحث دیگری خواهم پرداخت.
کذب نهم: او نام استراژی خود را جریان هدایت الهی یا تعلیمات حق یا هنر زندگی متعالی می نامد.
اولاً اینهایی که شما گفتید اسم استراتژی نیست. استراتژی کلمه ای است که از زبان یونانی گرفته شده و معنای اولیۀ آن هنر جدال و علم لشگرکشی می باشد. در زبان فارسی این واژه نخست معادل «سوق الجیش»، فن ادارۀ عملیات جنگی و دانش رهبری عملیات نظامی در نظرگرفته شده است. مفهوم استراتژی از جنبۀ ماهیتی و روش شناختی به پنج طیف کلی تقسیم می شود. هنر جنگیدن، مدیریت جنگ، برنامه ریزی سازمانی، مدیریت ملی و مهندسی جهانی. نمی خواهم وارد بحث شناخت استراتژی و ابعاد آن شوم اما باید گفت که  هیچ کس تا بحال نگفته و بنابراین هیچ کس هم تا بحال نشنیده که اینها استراتژی باشند. این نام ها به تعلیمات استاد اطلاق شده است که تفاوت مفهوم تعلیم بااستراتژی بسیار متفاوت است.
کذب دهم: علامت این فرقه !!! دایره ‌ای است که در داخل یک مثلث قرار دارد که درون آن پنج علامت با عنوان لااله الا الله وجود دارد.
بعضی از شاگردان استاد، موسسات،
ngo  ها و انجمن هایی را مدیریت می کردند و می کنند که هر کدام از آنها، مثل همه موسسات و انجمن های دیگر در جهان؛ آرم هایی را برای خود دارند. آرم مذکور هم یکی از حدود شانزده آرم و علامتی است که مربوط به موسسۀ تعالیم حق می شود و ربطی به خود استاد ندارد. خدمت شما عرض کنم که آرم اصلی جمعیت آل یاسین این چیزی نیست که شما اشاره کردید بلکه آرم اصلی جمعیت، عبارت «لااله الا هو» می باشد.
کذب یازدهم. شما بعنوان خروجی های مکتوب جمعیت به دو کتاب اشاره کرده اید. یعنی جلد اول جریان هدایت الهی (حاوی سخنرانی های استاد در سن 23 سالگی) و کتاب احادیث قدسی. تقریباً  همه مراکز فرهنگی، امنیتی، هنری و دانشگاهی می دانند که آثار منتشر شده جمعیت آل یاسین چیست. غیر از این دو تایی که شما اشاره کردید اگر لازم باشد بنده بیست تا چهل اثر دیگر را هم ذکر می کنم. از جمله کتابهای تعلیمی – داستانی رویای راستین، رویای راهست این و باغبان الهی که گفته می شود حق امتیاز هر سه کتاب توسط یکی از بزرگترین کمپانی های انیمیشن سازی جهان خریداری شده است و دهها کتاب دیگری که در زمینه های مختلف یا چاپ شده اند یا دوستان شما به آنها مجوز نداده اند.
کذب دوازدهم: شرط حلقه آنها این است که هر کسی باید در هفته یک نفر را به حلقه وارد کند، وگرنه خود از حلقه خارج می شود.
جناب حجت الاسلام فعالی! من نمی دانم این مطالب سراپا کذب را چه کسی به شما گفته است یا اینکه خدای ناکرده خود شما عمداً آنها را ساخته اید. اما دهها هزار نفر از پیروان استاد و کسانی که در همه این سالها استاد را دیده اند و حرفهایش را شنیده اند مشابه این جملات را هم از او نشنیده اند. شاگردان خیلی نزدیک یا کمی نزدیک هم تا بحال  نه این، نه مشابه این، نه مطالب نزدیک به این را هم از استاد نشنیده اند.  ما در سالهای گذشته قاعده عدم گسترش و قاعده انقباض را از ایشان شنیده ایم اما چیزی که شما نوشته اید، ببخشید این توهین به شما نیست، ولی دروغ شاخدار است. شاید به شما هم منابع موثق [اداره ادیان] این را گفته باشند اما برای این مطلب و دیگر مطالب شما دهها هزار نفر شهادت می دهند که چنین مطالبی دروغ محض است. شما طوری درباره استاد حرف زده اید که مثلاً کسی بخواهد در باره علی (ع) حرف بزند اما از معاویه بگوید. البته نه استاد علی است و نه دوستان شما معاویه اند اما ممکن است واقعاً در این ماجرا هم پای « فرقه نفاق» در میان باشد. کسانی که روش اصلی شان این است که تفرقه بینداز و حکومت کن. بنده شخصاً مطمئنم که اگر شما استاد را در این سالها از نزدیک ملاقات می کردید و بدون جهت گیری و پیشداوری با ایشان ارتباط داشتید، ایشان را بعنوان لااقل دوستی تمام عیار تجربه  می کردید. ایشان خودشان بارها به بنده و نزدیکانشان می فرمودند که «من بیش از حد خودبزرگ بین ام» و یا دهها جملۀ مانند این. اما هزار نفر که با ایشان در ارتباط بوده اند، با ایشان دوست بوده اند و ایشان را از نزدیک تجربه کرده اند، شهادت می دهند که ایشان متواضع ترین و پذیراترین انسانی است که تابحال تجربه کرده اند و خوشبختانه این شهادت ها مستند شده است و در صورت لزوم جهان را آگاه خواهد ساخت. بارها ایشان می فرمودند خوشا بحال مهربانان و بخشندگان، ای کاش ما هم بهره ای از محبت می بردیم. اما شما خواهید دید که اکثر کسانی که ایشان را تجربه کرده و با وی بوده اند او را مهربان ترین و بخشنده ترین بشری می دانند که با وی ارتباط داشته اند. فکر می کنید چرا با وجود این همه ترور شخصیتی و نسبتهای دروغ، دهها هزار نفر حاضرند برای ایشان به هر فداکاری و از خودگذشتگی دست بزنند. راز آن در عشق ایشان به خدا و خلق خداست.
آقای فعالی در همین سه صفحه شما دهها تناقض، کذب و سوء تفاهم وجود دارد که اگر ضرورت آن وجود داشته باشد همه را درطول زمان خواهم نوشت. من با همین استدلال به فصل های دیگر کتاب شما علاقه نشان ندادم. با خودم گفتم وقتی که در سه صفحه مطلب که اصطلاحاً از موثق ترین منابع و از یک نهاد بسیار معتبر امنیتی اخذ شده است این همه اشتباه فاحش و مطلب کذب وجود دارد؛ لابد این رقم در کل کتاب باید به صدها مورد برسد.  چون آنهای دیگر خارج از ایران هستند و اکثراً هم در قید حیات نیستند. اما با وجودی که استاد در ایران هستند و همه زندگیشان تحت تفتیش و موشکافی هایی بسیار بدبینانه نهاد مذکور قرار گرفت و خود شما هم در جریان جزئیات و مطالب این پرونده بودید، باز هم این همه اشتباه و کذب وجود دارد.
وقتی کتاب شما بیرون آمد ما هم با خبر شدیم که منابع اطلاعاتی شما مربوط به یکی از نهادهای بسیار معتبر امنیتی است، خوشحال شدیم و منتظر شدیم که واقعیات را بگویید. گفتند که قرار است این نهاد مطالب خود را به تدریج در اختیار شما و مجموعه کیهان یا همفکران کیهان قرار دهد. شنیدیم که شنودهای مکالمات استاد و تعدادی از شاگردان، شنودهای خصوصی و حتی تعداد زیادی فیلم مونتاژ شده هم در اختیار شما قرار گرفته است. بعد که دیدیم و هزاران نفر که استاد را می شناختند و به او ارادت و محبت داشتند، دیدند که مطالب شما تا به این حد خالی از واقعیات و بلکه پر از مطالب کذب و ساختگی است ندانستند و ندانستیم که باید چگونه نتیجه گیری کنیم.

و سلام بر کسانی که از هدایت الهی تبعیت می کنند
منصورون – فرزندان ایلیا




«اصل متن صفحه 159 تا 163 کتاب آفتاب و سایه ها»
د) رام الله
برای بحث و توضیح در بارۀ فرقۀ رام الله باید اندکی به تاریخچۀ هند بازگشت. سلاطین مسلمان غزنوی در قرن دهم میلادی به هند تاختند و در آنجا نیرو و قدرت عظیمی برای خود گرد آوردند و در قرن یازدهم بیشتر خاک کشور هند را به تسخیر خود درآوردند. در قرن سیزدهم میلادی، یکی از مصلحان و پیشوایان بزرگ هندی به نام «راماننده» ظهور کرد. او در یکی از مذاهب معروف هند به نام مکتب ویشنو اصلاحاتی پدید آورد و مکتبی موسوم به نئوویشنوییسم بنا کرد. در این مکتب امتیازات صنفی سیستم کاست الغا شد. همچنین خوردن گوشت حیوانات که حرام بود حلال اعلام شد که البته این گونه اعمال مشاجرات و درگیری‌های فراوانی را میان فرقه‌های گوناگون پدید آورد.
در میان شاگردان و اصحاب راماننده، کسی بود که بعدها از استاد بالاتر رفت. او بعدها به مقام استادی رسید و پیروان بسیاری گرد او جمع شدند. نام او «شیخ کبیر پانتیس» بود. وی در 1440 م. به دنیا آمد و در 1518 میلادی از دنیا رفت. شیخ کبیر شاعر و شغلش بافندگی بود. پدرش مسلمان و مادرش تابع مذهب ویشنو بود. او از یک سو معتقد به تناسخ و چرخش گوناگون ارواح بود و از سوی دیگر به خدای واحد که ارمغان آیین اسلام است اعتقاد داشت. شیخ کبیر می‌گفت: هر سالکی از دستگیری مرشدی روحانی (گورو یا معلم)‌ بی‌نیاز نیست.
یکی از شاگردان شیخ کبیر «بابانانک» است که در 1469 م. به دنیا آمد و در سال 1538 میلادی وفات یافت. بابانانک، آیین سیک یا آیین سیخ را در هند پدید آورد. آیین سیک ششمین و آخرین دین بزرگ هندیها است که سابقۀ آن به قرن پانزدهم میلادی بازمی‌گردد؛ بنابراین از ادیان متأخر هندی است. آیین بابانانک که به زودی پیروان فراوانی یافت، عمدتاً یک آیین اجتماعی سیاسی است و براساس ملاحظاتی در دوره‌های مختلف به شدت مورد حمایت نظامیان انگلیسی که هند را مستعمره خود کرده بودند، قرار گرفت.
شیخ کبیر به جز آنکه پدر آیین سیک به شمار می‌آید، اقدام مهم دیگری هم کرد و آن اینکه طی سخنان پرشور خود سعی کرد آیینی مرکب از افکار عالی اسلامی و تفکر هندوها به ویژه ویشنو را مطرح کند؛ از این رو ترکیبی میان خدای اسلام و خدای ویشنو فراهم آورد. خدای اسلام «الله» و خدای ویشنو «رام» است و از اینجا فرقه ای به نام «رام‌الله» پدید آمد. پیام این نام‌گذاری این بود که «رام» همان «الله» است و «الله» همان «رام». عقاید این فرقه تا حدی شبیه آیین سیک است.
چند صباحی است که فرقه رام الله در ایران شروع به فعالیت کرده است. نماینده این فرقه در ایران کسی است به نام ا. م. رام الله که با خواهر دوقلوی خود به ترویج اندیشه‌های شیخ کبیر و آیین سیک می‌پردازد. او جوانی است که در حدود بیست و سه سالگی رهبری این فرقه را در ایران به عهده گرفته است. در بین پیروان خود بیشتر به نام «آواتار» (یعنی سرور یا آقا) نامیده می‌شود. او خود را یکی از استادان حق در جهان می‌داند. شاگردان آواتار دربارۀ او حرفهای عجیبی می‌زنند و برای  او اعمال شگفت‌انگیزی نقل می‌کنند. او را یک استراتژیست و تئوریسین الهی تمام عیار در عصر حاضر می‌دانند. او همه چیز را به روح خدا نسبت می‌دهد و سعی دارد فراتر از مذهب سخن بگوید. امروزه پیروان او در ایران از هزاران تن می‌گذرند. شرط حلقۀ آنها این است که هر کسی باید در هفته یک نفر را به حلقه وارد کند؛ وگرنه خود او از حلقه خارج می‌شود.
تعالیم ا. م. رام الله در دو سطح جریان دارد. سطح اول، شامل آموزشی ساده و عمومی است که آن را مرحلۀ احیا و تولد دوباره می‌نامد. این دوره، ‌بیداری از خواب،‌ گشودن چشمها و گوشها و فعال شدن قلبها می‌باشد؛ ‌سطح دوم که آموزشها برای منتخبان و برگزیدگان برگزار می‌شود هنرهای ماورایی یا مرحله تعلیم اسرار نام دارد. امروزه سالیانی است که هر دو مرحله در ایران آغاز شده و در حال توسعه است. او نام استراتژی خود را «جریان هدایت الهی»‌ یا «تعلمیات حق» یا «هنر زندگی متعالی» می‌نامد.
شایان ذکر است که این فرقه دو نشریه منتشر کرده‌اند: یکی به نام هنر زندگی متعالی که سه شمارۀ آن در سال 1382 منتشر شد؛ و دیگری با نام حرکت دهندگان، راه اندازی و بعداً تعطیل شد. همچنین به همت یکی از اعضای این دو نشریه، یعنی آقای مهندس حمیدرضا همتی، ‌مجموعه‌ای با عنوان صدای او که به احادیث قدسی اختصاص دارد پدید آمده است. تنها کتابی که از این فرقه به صورت مستقیم و رسمی در دسترس است، اثری است با نام جریان هدایت الهی که به کمک یکی از شاگردان ا. م. رام الله به نام پیمان الهی فراهم آمده است. در این نوشته اندیشه‌‌ها و تعالیم «الیاس رام‌الله» گردآوری شده است.
چندین ناشر به نامهای «تعالیم حق»‌ یا «تعالیم مقدس» یا «هدایت الهی» و «حم»، در این باره فعالیت می‌کنند. البته ناشرانی به نامهای مذکور، آثار دیگری از اشو، پاراماهانسا و سای بابا یا دربارۀ مدیتیشن و رؤیا و خرد سرخپوستان تولتک و حتی ستاره شناسی را منتشر کرده‌اند.
نکتۀ جالب توجه، علامت و نماد این فرقه است که در آثار آنها به چشم می‌خورد. در این علامت دایره‌ای داخل یک مثلث قرار دارد که درون آن پنج علامت با عنوان «لا اله الا الله» وجود دارد.

دیدگاه های مختلف ;معدن جواهر یا سنگ !


معدن جواهرات يا سنگ

به تبعيت از خود استاد كه براي مفاهيم و درس‌هاي مختلف از تمثيل‌ها و داستانها استفاده مي‌كند باز هم براي شرح وضعيت امروز مثالهايي مي‌زنم.

داستاني كه اين روزها در بارۀ استاد مطرح است اين است كه بعضي مي‌گويند استاد معدن جواهرات است و براي اثبات نظر خود تجربه ها، ديده ها، دريافتها، شنيده‌ها و مستندات و شواهد فراوان دارند. بعضي از آنها جواهراتي در كيف‌ها و جيب‌ها و خانه هايشان دارند و مي‌گويند آن را از آن معدن برداشت كرده اند. عده‌اي مي‌گويند معدن جواهراتي در كار نيست بلكه آن فقط يك معدن سنگ معمولي است و هيچ چيز خاصي هم ندارد. چند نفر هم كه در همۀ اين دنيا به بدبيني‌هاي جنون آميز و چشم گل آلود و معيوب معروف‌اند مي‌گويند او حتي معدن سنگ هم نيست بلكه يك معدن سنگ‌هاي اورانيوم است، به آن نزديك نشويد چون تشعشعات راديواكتيو آن ممكن است همۀ شما را بكشد. آنجا يك جاي بسيار خطرناك است. از آنجا دوري كنيد. آنجا همۀ‌ شما مي‌ميريد. بعد كه به آنها جواهرات مختلف، الماس‌ها و مرواريدها، زمردها و ياقوتهاي بسيار گرانبها و كم ياب را نشان مي‌دهي مي‌گويند اينها همه دروغ است. شما توهم زده شده ايد، شما فريب خورده ايد. بعد جواهرات را در دست مي‌گيريم آن را با دقيق‌ترين و قويترين سنگ محك‌ها محك مي‌زنيم و مي‌بينيم بله اين‌ها همه جواهرات ناب و تمام عيار است،اما آنها درِ گوش خود را مي‌گيرند و فقط داد مي‌زنند اينها همه دروغ است.بعد از مدتي وقتي اينها مي‌بينند كه انكار اين همه جواهرات و اين درختي كه ميوه‌هاي آن،قيمتي‌ترين و بزرگترين جواهرات اين دنياست، كاري بسيار مسخره و متناقض است، مي‌گويند قبول داريم كه آنجا معدن جواهرات است و آن درخت هم استثنايي است و ميوه هايش جواهرات است اما باور كنيد كه در درون اين جواهرات،تشعشعات مخرب وجود دارد. اين درخت جواهرات مي‌خواهد شما را به خود جذب كند و از شما سوء استفاده كند، مي‌گوييم او كه خودش بزرگترين و با عظمت‌ترين سرمايه‌ها را در اختيار دارد يكي از ميوه‌هاي آن از هزار سال زحمت شخصي مثل من بسيار پربها‌تر است. و وقتي مي‌گويد و پاسخ‌هاي روشن و محكم را مي‌شنود دست آخر داد و فرياد راه مي‌اندازد،فحاشي مي‌كند، توهين مي‌كند، هرچه به دهنش مي‌آيد مي‌گويد، سرخود را به اين طرف و آن طرف مي‌زند، هر اتهامي را كه بلد است طرح مي‌كند، تناقض گويي و آشفته گويي مي‌كند، بدون آنكه بداند به اراجيف و پرت و پلاگويي مبتلا مي‌شود، دست آخر وقتي روي سينۀ‌ او را مي‌خوانيم و كارت شناسايي اش را مي‌بينيم متوجه مي‌شويم كه مأموريت او، ضمانت زندگي و حيات اجتماعي او، مزدي كه مي‌گيرد و كلاً همۀ زندگي خفت بار و ننگين او در يك مأموريت خلاصه مي‌شود: هر جا جواهري يافتي آن را زير خاك كن يا در باتلاق بينداز تا كسي آن را نبيند و جذب آن نشود تا بلكه همه جذب خود ما بشوند و جواهرات را از خود ما بخواهند چون ما بايد تنها مغازه‌اي باشيم كه مي‌تواند جواهر عرضه كند، آنهم جواهرات ساخت خودمان نه هيچ كس ديگر. بَدَلي بودنش مهم نيست.بي ارزش بودن اش هم مهم نيست. اين مهم نيست كه با اولين سنگ محك ها، شيشه بودن آن معلوم شود. چيزي كه مهم است اين است كه همه بايد فقط از ما بخرند پس نبايد بگذاريد هيچ جواهرديگري وجود داشته باشد. هر چه بود همه جا شايع كنيد كه اين جواهر نيست، سنگ معمولي يا سنگ خطرناك است و دروغي است. اگر هم خداي ناكرده خداي ناكرده روزي با درخت جواهر برخورد كرديد، هر طور و از هر راهي جوانمردانه يا ناجوانمردانه، راهِ باشرفانه يا بي شرفانه، از هر راهي و با هر دروغي توانستيد آن را از بين ببريد. اگر نتوانستيد از بين اش ببريد لااقل كاري كنيد كه كسي سراغ آن نرود و ديگر كسي آن را نخواند.
وقتي به جملات اين كارت شناسايي دقيق‌تر مي‌شويد اين عبارات را مي‌بينيد:‌ اداره اديان (برآيند چهار نهاد بزرگ امنيتي، فرهنگي و مذهبي). مريدان سعيد اسلامي (امامي). القاعده فرهنگي.

منصورون ـ فرزندان ایلیا

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

پرتاب سنگریزه ها و ریزش کوهها - قسمت دوم

پرتاب سنگریزه ها و ریزش کوهها – قسمت دوم
 در قسمت پیشین اشاره شد که پیش از دستگیری استاد و شروع برخوردها توسط دایره مذاهب وزارت اطلاعات، ایشان چند جا این موضوع را طرح کرده بودند که هر کاری که حکومت با ایشان و پیروانشان انجام دهد، همان کار را جهان با آنها می کند. با این تفاوت که آنها با دروغ و حقه برخورد می کنند اما جهان با راستی و درستی این برخورد را با آنها خواهد کرد. یکی از کسانی هم که با ایشان در زندان بود، همین مطلب را در فیلم خود تعریف کرد و اشاره می کرد که استاد [ایلیا] در زندان [هم] این حرف را گفته است. در طی آن مدت [و تا پیش از دستگیری مجدد استاد] ردگیری برخی اتفاقات ما را به این سمت می برد که حتماً فلان اتفاق ربطی به موضوع دارد اما چون در صحبت های بعدی، ایشان این مسئله را تأیید نکرده بودند و نظری دربارة آن نداشتند تصمیم گرفتیم در اعلام موضع رسمي، فرض را بر اين بگيريم كه همۀ اين اتفاقات تصادفي يا انعكاس دعاي مردم ايران باشد، با اینکه همان زمان هم مطمئن بودیم که روند این وقایع یک اتفاق طبیعی و واکنش متقابل است و آن را واکنش دوستان خودمان نمی دانستیم اما این دو را در ارتباط با هم می دانستیم که بر طبق همان اصل واکنش جهانی رخ می دهد[1].
بعد از اشاره به این موضوع و انتشار بخش اول این مطلب واکنش هایی از سوی دایره مذاهب داده شد که همگی حاوی تهدید و خط و نشان یا تمسخر و تحقیر بود. با این  حال نگاهی گذرا به وقایع چند ماهه اخیر و ردیابی امتداد وقایع که حتی نیاز به بررسی و گزینش اخبار هم نداشت به ما نشان داد که واکنش ها بسیار روشن تر، واضح تر و دقیق تر و در عین حال شدیدتر و گسترده تر شده اند. ما دوباره با این سوال مواجه شدیم که آیا این تعدد و تقارن های دقیق می تواند اتفاقی و تصادفی باشد؟ با اینکه این موضوع را به دلیل واکنش های استاد که همان عدم تایید و نظر ندادن بود، در حد یک مسئلة ذهنی و درونی محدود کرده بودیم اما این بار و به ویژه پس از دستگیری مجدد استاد آنقدر اتفاقات متعدد، دقیق و واضح بود که نمی توانستیم از ارتباط غیرقابل انکار آنها با هم به سادگی بگذریم. در هر مورد واکنش ها تعدد بالایی داشت و از چند زاویه رخ داده بود. شدت واکنش ها، موازی و تصاعدی بودن پاسخ ها، انعکاس در وسعت جهانی، دقیق، متقارن و منطبق بودن، چند وجهی، دامنه دار و عمیق بودن پیامدها، وقوع در بهترین زمان و مهیب بودن و برخورداری از کیفیت بالا، حیرت انگیز و مبهوت کننده بود. این بار یکی از بزرگترین مراجع تشیع و بزرگان دینی صاحب کرامت (آيت الله العظمي بهجت) فوت کرد و این ضایعه بزرگ و فقدان عظیم درست مصادف شد با تمدید مجدد بازداشت استاد برای ماندن در انفرادی که حبس ایشان را به شش ماه می رساند.
اتهامات، انتسابها و تخریبهای گوناگونی به منظور ترور شخصیت استاد، به صور مختلف از جلسات احضار شاگردان گرفته تا رسانه ها طرح شد. بعضی از این انگها و برچسبها عمومی بود و معمولا به دگراندیشان و هر جریان های فکری متفاوت زده می شد اما برخی از آنها اختصاصی و ویژه بود و معمولا سابقه انتساب آن به افراد کمتر دیده می شد چه رسد به اینکه به مسئولان عالی رتبه نظام زده شود اما طی زمانی کوتاه اعضا و حامیان جناح های مختلف در نظام شروع به تخریب و توهین تبلیغاتی کرده و یکدیگر را متهم به استفاده از حربه های تخریبی کردند. انتساب “مدعی دروغین بودن” یکی از آن برچسب های ویژه است که کاملا راهبردی نیز مورد استفاده قرار می گیرد و بارها در مورد استاد تکرار شد. رسانه ها مطالبی را منتشر کردند که برخی چهره های شناخته شده نظام، یکی از مقامات عالی را به عنوان مدعی دروغین امام زمانی متهم و پیش بینی می کردند که بعيد نيست ایشان امر برايش مشتبه شود و خود را امام زمان بداند! برچسبهای ویژه بعدی هم یکی پس از دیگری شنیده شد. حامیان دو تن از نامزدها درباره «دجال» بودن دیگری مطالبی را منتشر کردند و جالب تر آنکه هر دو طرف با اتکا به روایات و نشانه ها این ادعا را طرح می کردند!  «شیطان» بودن استاد یکی دیگر از این برچسبهای عجیب و نامتعارف بود که در حالت معمول بعید به نظر می رسد حتی رقبا هم چنین اتهامی به یکدیگر وارد کنند اما اختلاف نظرهای گروههای مختلف به جایی رسید که حامیان یک جریان در رسانه ها اعلام کردند «هر پوشنده لباس دین» روحانی نیست، بلکه با «تشکیل صفوف، مشخص می‌شود که پیشگامان صف خدا و شیطان» چه کسانی هستند. آنها خود را جز حزب الله و طرف مقابل را حزب شیطان نامیدند که به فرموده خداوند در ظلمات به سر می‌برند! در اتهامات و بهتر بگوییم تهمتهای ریز و درشتی که برای تخریب استاد به کار گرفته می شد اتهام یهودی بودن ایشان هم مدام تکرار می شد. این اتهام مضحک بر پایه عنوان «رام الله»[2] یا نسبت مضحک تر ارتباط با صهیونیستها طرح شده بود. در کوران داغ افشاگری ها مستندات و اخباری در رسانه های داخلی منتشر شد که از یهودی زاده بودن یکی از رهبران یک حزب اصلی و قدیمی خبر می داد که فامیلی خود را تغییر داده است. مدت کوتاهی بعد نیز شنیده شد که یکی از بلندپایه ترین مقامات نظام از خانواده ای یهودی تبار بوده و این موضوع از طریق مدارک سازمان ثبت احوال قابل اثبات است. در حلقه بعدی و در مناظره هایی که میلیونها چشم شاهد آن بود طرفین یکدیگر را به دفاع از دیدگاههای هیتلر و نئونازی ها یا همسویی با اسرائیل و صهیونیسم متهم کردند. همین روال ادامه پیدا کرد و شدت یافت. قوه مجریه طی مدارک مستند و شاهدان موثق به ایجاد فساد سازمان یافته‌ و قوه قضائیه به کوتاهی در رسیدگی به پرونده های مربوطه متهم شد. در حالیکه خیانت و انتساب به ارتباط با خارج مدام توسط حامیان نامزدها مطرح می شد و اتهام براندازی و کودتا را به یکدیگر وارد می کردند، صدها سایت و رسانه خبری در کالبدشکافی این اتهامات مقالات، میزگردها و مصاحبه های متعددی انتشار دادند. وارد کردن اتهام دزدی و پرونده سازی سکه رایج شد و سران نظام از رقمهای هنگفت ناپدید شده، رشوه های دریافت شده و پرونده های فساد مالی علیه هم و در رسانه ملی داد سخن دادند. افشای پرونده های مالی و مشخصات حسابهای شخصی مقامات بلندپایه در اینترنت هم تکه دیگری از این پازل شد. همه مدعیان از چند هزار صفحه سند، از شاهدان معتبر و از فیلمهای مستند گفتند و برخی را منتشر کردند. انتشار هزاران پیامک و ایمیل و جک تخریبی هم که چاشنی این آش زهرآلود بود. فقط در یک خبر اعلام شد که بیش از 5 میلیون سی دی تخریبی علیه یکی از کاندیداها پخش شده است. مقایسه سران نظام با افراد منفور مثل عمروعاص، معاویه، ابوسفیان، هیتلر و حتی ابن‌ ملجم‌ها و قطام‌ها بر سر زبانهای مردم کوچه بازار و گویندگان رسانه ها افتاد. دامنه توهینها و تخریبها به بالاترین مقامات کشیده شد. شعارهای مخرب، آتش زدن عکس ها و انتشار کاریکاتورهای موهن، دادن لقب هایی همچون فاشیسم اسلامی، خونخوار، فتنه گر و گشتاپوی اسلامی و… باعث شد در بهت و حیرت افکار عمومی ایران و جهان، بزرگان نظام از هر جناحی يكي پس از ديگري مورد اتهام و بي احترامي قرار گيرند، آن هم نه از طرف بیگانگان که از طرف خودی ها و هم دوشان خودشان. نیتها و عقاید اصلی زیر سوال رفت و به جای سوابق خدمتگزاری و ارزش های انقلاب صحبت از مافیای هفت‌سرِ ثروت اندوخته از بیت‌المال، انحراف، قدرت طلبی و فساد رونق گرفت. دامنه این وضع به جامعه نیز کشیده شد؛ رئيس دولت اصلاحات تحقير ملت را بزرگترين بداخلاقی دانست و خس و خاشاک خواندن مردم سیلی از اعتراضات مردمی را در پی داشت که به دنبال آن اعتراض هنرمندان نیز در قالب ترانه و موسیقی و طومار و… به آن اضافه شد. وضعیت تا جایی بحرانی شد که یکی از مراجع بزرگ نسبت به فروپاشی اخلاقی هشدار جدی داد و دیگران از این شرایط به عنوان مرگ اخلاق یاد کردند و این اقدامات را غیردینی، غیراخلاقی و غیرقانونی شمردند. اتهام فساد، فرقه سازی، بدعت و براندازی همچون بارانهای اسیدی ویرانگر بر شخصیتهای عالی نظام بارید و سیلی ویرانگر جاری شد که برای ترمیم زخم هایش شاید سالها وقت و هزینه لازم باشد. انگ زدن ها تنها به بی اعتباری خود افراد نینجامید و طبق نظر تحلیلگران به فاش کردن اسرار حکومتی، بی اعتباری نظام و بی اعتمادی ملت منجر شد. کارشناسان امر هشدار دادند که بدون كنكاش در نيت آقایان و بدون قضاوت در مورد درستی یا نادرستی این ادعاها، براي همه زنگ خطري جدی به صدا درآمده است. طبق گفته تحلیل گران چنین القا و برداشت شد که قانون گريزي، مال اندوزي،  عافيت طلبي، خود تفسيري، و استفاده ابزاري از آرمان هاي انقلاب اسلامي شيوه متعارف چنان چهره ها و كارگزاراني بوده است. و دلسوزان هشدار دادند که اگر چنين باوري در ذهن مردم باقي بماند و رنگ حقيقت بدان ممزوج گردد، بناي اعتماد به كارگزاران نظام را فرو خواهد ريخت. این اتهامات و انتسابات درست یا غلط با سند یا بی مدرک تنها طرحشان کافی بود تا این تصویر را از  ایران و نظام حکومتی آن در اذهان ایجاد کند. حاکمان شبیه به چوپانان گله ای بودند که ناگهان رنگ عوض کرده  و یکدیگر را به گرگ و چپاولگر بودن متهم می کردند و میان درگیری ها اسنادی از صدمه های جبران ناپذیری که به گوسفندان وارد کرده بودند را افشا می نمودند… حقیقتی هولناک و تلخ که ناجیان و خدمتگزاران ملت را به شیاد، شیطان، مافیا و فساد مجسم بدل می کرد.
در پروژه ترور شخصیت استاد قوای رسانه ای دولتی با بهرگیری از توان قابل توجه خود به حملات بی امان طی 3 سال ترور فرهنگی-اجتماعی استاد و جمعیت پرداختند. شب اول دستگیری استاد ایلیا مصادف شد با راه اندازی شبکه بی بی سی فارسی که بعد از چند ماه به یکی از اصلی ترین پوشش دهنده های وقایع ایران بدل شد. هم زمان تعداد زیادی از رسانه های خارجی به نقد و انعکاس های خبری جهت دار پرداختند و با صرف هزینه های بالا و افزایش ساعات و تعداد برنامه های مرتبط با ایران به جنگ رسانه ای پرحجمی علیه نظام ایران دست زدند. از نظر ما این وقایع به هم ارتباط مستقیمی داشت و پاسخی طبیعی اما متقابل محسوب می شد که ارتباطی هم با برنامه های حامیان و مدافعان استاد نداشت و از طرف هیچکدام از گروههای حمایتی نبود. این پاسخ متقابلِ خود به خودی از زاویه دیگری هم رخ داد. در پروژه تخریب شخصیت استاد رسانه های شاخصی بودند که نقش های اصلی را بازی کردند. تخریب بنیادی و کوبنده این رسانه ها که به بی اعتباری آنها می رسید آن هم در یک زمان کوتاه در مورد چند رسانه بزرگ دولتی تقریبا سابقه نداشت. افشاگری ها علیه روزنامه کیهان یکی از هدفگیری های دقیق بود. روزنامه ای که به دلیل حضور نماینده رهبری تا سالها قبل مورد حملات جدی قرار نگرفته نبود ناگهان به شکل بی سابقه ای به تحریف، توهین، هتك حرمت مراجع عظام تقليد و روشنفكران برجسته ديني و مديران خادم ملت و جعل و… متهم شد و بنگاه دروغ پراكني و پايگاه ترويج خشونت، تفرقه و فرقه‌گرايي نام گرفت. مدیر مسئول آن دوست سعيد امامي و دارای سوابق ضدانقلابی و شبیه به خوارج لقب گرفت که اقدام به پرونده سازی علیه افراد می کند. جریان مستقل دیگری از اقدامات تخريبي كيهان به شدت انتقاد کرد و با اشاره به روند نامناسب كيهان در وارونه کردن واقعيت‌ها تهديد نمود، چنانچه كيهان اين رويه را تغيير ندهد، ناچار  برخي اسناد را كه در دل صندوقچه تاريخ نگه داشته است، بيرون آورده و  منتشر مي‌نمايند. رسانه بعدی رسانه ملی یعنی صدا و سیما بود که مورد انتقادات متعدد قرار گرفت. حتی افراد بی طرف هم از عملکرد آن شدیدا انتقاد کردند و رفتار صدا و سیما را هیزم‏کشی آتش و یکسویه و گزینشی تعبیر کردند و به آن عنوان کیهان صوتی و تصویری دادند! خبرگزاری فارس هم از رسانه های پیشتاز در تخریب استاد بود. طی این مدت تعداد گافها و اخبار جعلی این خبرگزاری دولتی به جایی رسید که گزارش شد دروغهای خبرگزاری فارس صدای دفتر رهبری را هم در آورد. مطالب این خبرگزاری با اطلاعیه های پشت سر هم که تاکید داشتند این اخبار ضمن آن که منبع معتبر و مشخصی ندارد از اساس کذب است و اقدامی غیراخلاقی و مغرضانه می‌باشد، قویاً و صریحاً تکذیب و بی اعتبار می شد. مقامات عالی قضایی هم از جعل اخبار توسط این خبرگزاری ابراز شگفتی کردند و از این‌که افرادی به خود اجازه تشکیل پرونده و صدور حکم و جعل از طرف دستگاه قضایی را می‌دهند اظهار تعجب نمودند. این روند تا آنجا ادامه یافت که مجمع تشخيص مصلحت در واكنش به اخبار كذب رسانه هاي دولت، هشدار داد که موضوعات مهم و اساسی مانند مذاکرات هسته‌ای دستمایی بازی تبلیغاتی شده و برای دفاع از منافع ملی کشور مجبور به افشاگری و چاپ اسنادی است که حقایق را روشن خواهد کرد و مردم در خواهند یافت که چه هزینه‌ای را بابت بی‌کفایتی‌های برخی مسوولان در سال‌های اخیر پرداخته‌اند. بارها اعلام شد که طی روزهای بحرانی صدا و سیما، خبرگزاری های دولتی، برخی روزنامه های دولتی و سایت های اینترنتی وابسته به دولت و روزنامه کیهان، بخش عمده ای از فضای خود را به وارونه جلوه دادن آنچه قبل، حین و پس از برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران رخ داد، اختصاص داده اند. آنها متهم شدند که با اتکاء به امکاناتی که متعلق به عموم مردم است در راستای منافع گروهی خود بی پروا به دروغ گویی و پرونده سازی برای دیگران و پنهان کاری ادامه می دهند.
اما همه پروژه تخریب استاد در رسانه های عمومی رخ نداد و بخشی از آن نیز توسط بولتنها طراحی و اجرا شد. اعتراض به اخبار خلاف واقع منتشره در این بولتنها بالا گرفت و این نوع بولتن سازی به شیوه سعید امامی منتسب شد. کار بولتن ها به رسانه ها و افکار عمومی رسید و سیل شب نامه های تخریبی در خیابانها به راه افتاد. بولتن سازان حضورشان در عرصه رسانه را آشکار کردند و بسیاری از خبرها و گزارش ها رنگ و بوی بولتنهای محرمانه را گرفت. برای یک اتفاق روشن و ساده تئوری های عجیب امنیتی  طرح شد و اتهامات مختلف وارد کردن و سناریوهای دور از ذهن ساختن هر روز از طرف یک رسانه اجرا شد و فضا را متشنج تر ساخت. این اقدامات برای جهان هم شوک آور بود.
یکی دیگر از برنامه های پرفشار دایره مذهب علیه استاد سوءاستفاده از خانواده ها به شکل های مختلف و برای استفاده ابزاری بود. استفاده از آنها به عنوان شاکی خصوصی، فشار و اجبار برای اعتراف علیه استاد، گروگان گیری اعضا و تهدید به بازداشت آنها و توهین و دستگیری و تحت فشار قرار دادن و تخریب شخصیت و …. طی چند ماه و به شکلی حیرت انگیز به میان کشیده شدن پای خانواده های مقامات در زوایای گوناگون جلب توجه می کرد. پسر یکی از روحانیون ارشد و خویشاوند نزدیک رئیس جمهور نه تنها به ابراز عقیده مخالف دست زدند بلکه با اسناد و مدارک و شواهد به افشاگری علیه آنها و سایرین پرداختند. در واقعه ای دیگر فرزندان مقامات چند جناح با عنوان آقازاده ها به فساد مالی گسترده متهم شدند و این اتهامات در رسانه ملی طرح شد. در اقدامی بی سابقه همسر یکی از کاندیداها مورد هجوم تبلیغات سیاه به شکل گسترده قرار گرفت و علاوه بر زیر سوال رفتن مدرک تحصیلی و سوابق کاری، تصاویر خصوصی وی نیز منتشر شد. دختر و نوه یکی از مقامات عالی نظام طی تجمعات بازداشت شدند و فرزند عالی ترین مقام نظام به راهبرد پشت پرده خشونتها متهم شد. آیا این رخدادها هم بی ارتباط بودند یا از ارتباط معنایی عمیق و دقیقی خبر می دادند؟
یکی دیگر از مانع تراشی های جدی اداره ادیان در روند برنامه های حمایتی و دفاعی شاگردان استاد در شبکه اینترنت، مسدود کردن وبلاگها یا هک کردن سایتهای مربوطه بود. در مدت چندماهی که از بازداشت دوم استاد و شاگردانشان می گذشت حجم اخبار مربوط به فیلتر یا هک شدن تعداد بالایی از سایتهای خبری زیاد شد. حمله هکرها به سایت “گرداب” كه بيش از 500 بار مورد انواع حملات هک قرار گرفت یک نمونه بود. خبرگزاری ها گزارش کردند که یک ديتاسنتر آمریکایی، سرورهايي را که بیش از هشتاد سایت ایرانی با موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خبری بر آنها قرار داشت، بدون هشدار پیشین از دسترس خارج کرد. ریاست  سازمان صدا و سیما صراحتا از جنگ سایبری خبر داد. فیلتر شدن بسیاری از سایتهای خبری یا پربیننده همچون فیس بوک و یوتیوب نیز خبرساز شد. علاوه بر این قطع تلفن و خطوط اینترنت و پیامک ها به شکل بی سابقه ای انجام شد تا جایی که به میلیادرها تومان خسارت و حتی مورد سوال قرار گرفتن مسئولان مربوطه رسید. فیلتراسیون شدید اینترنت با واکنش های مختلف روبرو شد. رئیس و مدیر اجرایی شرکت «گوگل» با انتقاد از محدودیت های رسانه ای پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران تهدید کرد: “اگر مقامات ایران از مسدود کردن کانال های ارتباطی از جمله پایگاه های اینترنتی دست نکشند مسوولیت و عواقب این کار با آنها خواهد بود!” و حتی سنای امریکا لایحه کمک به مردم ایران برای دریافت و ارسال اطلاعات و برای گریز از سانسور دولت و کنترل آن لاین و سایر محدودیتها را در دست بررسی قرار داد. شبکه های فارسی زبان منتقد را از حمایت مالی بیش تری برخوردار کرد و اعتبارات و امکانات بیشتری در اختیارشان گذاشت. از طرف دیگر اقدامات دستگاههای امنیتی برای استفاده از تکنولوژی سیاه به منظور رصد و کنترل تلفن، تلفن همراه، و اینترنت مردم افشا شد. تا آن زمان فقط حدس زده می شد که دستگاه امنیتی ایران قادر است تلفن ها و ایمیل های مردم را کنترل کند، اما افشای این خبر تصریح می کرد که با استفاده از تکنیک خریداری شده می توان به همه ی مکالمات تلفنی گوش کرده و ایمیل های مردم را کنترل کرد. افشای کنترل شدید و تجسس غیرقانونی در احوال افراد و حتی احتمال این خبر هم ارمغانی دیگر با خود داشت. نوعی از ناامنی روانی  و تهدید حریم شخصی که اعضای ال یاسین بیش از دو سال بود آن را تجربه می کردند. اما این ناامنی تنها به افراد و حوزه های شخصی ختم نشد. ناامنی ها با انفجار در حسینیه شیراز آغاز شد، دامنه آن به انتخابات کشید و بمب گذاریها ادامه یافت. ایجاد ارعاب با بحث ترور آقای خاتمی که از سوی روزنامه کیهان طرح شد، طرح تئوری هایی مبنی بر احتمال ترور رئیس جمهور و شایعه انتشار فتوای ترور دو تن از کاندیداها توسط یکی از مراجع قم با تصاویر کشتار مردم و جهانی شدن تصویر یکی از کشته شدگان همراه شد و جوی پرالتهاب و تنش را رقم زد. طی دو سال گذشته اخبار متعددی از شکنجه های استاد در زندان شنیده شد که دایره مذاهب همه را انکار می کرد. همزمان با دستگیری استاد ایلیا اعتراف فرمانده نیروی انتظامی به وجود رفتارهای نادرست در پلیس منتشر شد که به وجود اشکال اساسی در ساختارها اشاره داشت. چند ماه بعد رویدادهای پس از انتخابات چهره خیابانهای ایران را تغییر داد. رسانه های داخلی و خارجی از عمق برخوردهای غیرانسانی با بازداشت شدگان به روایت شاهدان گزارش دادند و مسئولان رده های مختلف هشدار دادند که خشونت می تواند بهانه ایجاد “فضای رعب آور و امنیتی کردن کشور” را بدهد. رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد از دیدن تصاویر خشونتها که از ایران به سراسر جهان مخابره می شود، عمیقا متاثر شده و طی بیانیه ای رسمی از دولت ايران خواست تا اقدامات «خشن و ناعادلانه» عليه معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهورى را متوقف كند و وزیر امور خارجه ایتالیا گفت بشدت از دیدن تصاویر کشته شدن جوانان در ایران تکان خورده است. سران سایر کشورها نیز هر کدام به نحوی در برابر این وضع واکنش نشان دادند. حمله به  مردم در خیابانها و جلوی چشم میلیونها نفر رخ می داد و لحظه به لحظه توسط رسانه های بین المللی گزارش می شد. نیروهای انتظامی و امنیتی به سواستفاده از موقعیت و سنگر گرفتن در پشت نام قانون متهم شدند و منتقدان اعلام کردند خود آن کسانی که مسئول حفظ امنیت هستند مردم را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند.
پس از دستگیری های گسترده مجموعه ای از مسئولان و سران احزاب مختلف و درست در زمانی که احتمال تهیه و انتشار فیلمهای مونتاژ و اجباری اعترافات در مورد استاد ایلیا و شاگردان زندانی ایشان به بالاترین حد رسید، اعترافات تلویزیونی به موضوع محوری رسانه ها و گفتگوها بدل شد. ناگهان و طی یک زمان فشرده حجم بالایی از برنامه های شبکه ها و رسانه ها وکارشناسان به شکل متمرکز به فیلمهای اعتراف پرداخت تا جایی که حتی عفو بین الملل در مورد آن بیانیه صادر کرد، چند حزب سیاسی و رسانه معتبر به شکل رسمی نسبت به پیامدهای «پروژه اعتراف گیری» هشدار دادند و تصریح کردند هرگونه اعترافی که در زندان، تحت فشار از بازداشت شدگان گرفته شود قانونی و قابل استناد نبوده و اين شيوه نخ نما شده است. اندکی بعد خبر اعترافات تکان دهنده سران یکی از جناح های شاخص منتشر شد که عبارت «اعترافات اشک آلود» در آن قابل تامل بود. مشروح اعترافات نماینده چند رسانه بزرگ خارجی در ایران در مورد محرز بودن جاسوسي خبرنگاران خارجي نیز در حالی منتشر شد که رکسانا صابری که با همین اتهام دستگیر شده بود پس از خروج از ایران طی کنفرانس های خبری به افشای موضوع اعترافات اجباری می پرداخت. امام جمعه موقت تهران (آقای جنتی) از پخش احتمالي اعترافات بازداشت شدگان تحولات اخير خبر داد و همزمان یکی از مراجع بلندپایه قم (آیت الله صانعی) اعلام نمود که بر همه واضح است اين اعترافات حداقل به علت زنداني بودن متهمين و شرايط خاص آنها از نظر شرعي، قانوني و عقلائي هيچ گونه ارزشي نداشته و ندارد. طی این مدت انواعی از فیلمهای تخریبی مستند یا مونتاژی نیز علیه مقامات نظام منتشر شد. طی یکی از این مستندات صحنه هایی از پا بوسی مقام رهبری توسط یکی از فقهای قم منتشر شد. پس از این رخداد علاوه بر اینکه شخص مربوطه صحت فیلم را مورد تایید قرار داد با وجود انتقادات و اعتراضهای مختلف از طرف دیگران، اعلام نمود که این اقدام عین توحید است. یکی از مقامات در حالی که تصریح می کرد فيلم منتشر شده او مونتاژ است ياد‌آور شد نبايد فراموش کنيم که همواره کيد و توطئه‌ها به خود کساني که اين توطئه‌ها را ترتيب داده‌اند، باز مي‌گردد. طی مدت زندان استاد ایلیا علاوه بر مونتاژ فیلم، خبر جعل خط ایشان هم رسیده بود. پخش گسترده یک دستخط نسبت داده شده به یکی از فرماندهان سپاه و نماینده ولی فقیه در سپاه در شبکه اینترنت، به متشنج کردن فضا انجامید و جناح مقابل به استفاده از  تاكتيك جعل سند متهم شد. اخبار جعل و تقلب و شبهه دار بودن اقدامات و سوابق طی چند هفته به اوج خود رسید.
جالب بود که یکی از اصلی ترین محورهای تخریبی دایره مذاهب علیه استاد اثبات دروغ بودن ادعاهای ایشان بود و با اینکه استاد بارها اعلام کردند اگر یک دروغ نشان دهید همه را می پذیرم اما خبری از اثبات این اتهام نشد. ناگهان و در اوج وقایع، محوری ترین اتهام جناح ها و گروهها به یکدیگر دروغگویی شد. دروغگویی نسبتی بود که به کرات و با صراحت از سوی برخی از کاندیداها به یکدیگر داده شد. حتی چنین رویه‌ای در مناظره‌های تلویزیونی و نطق‌های انتخاباتی در مقابل دیدگان ده‌ها میلیون بیننده تکرار شد تا به قول یک نویسنده تحلیلگر این واژه در کنار واژه‌هایی همچون دولت دیکتاتور، فرعونی، طاغوت، تروریست، متحجر، نکبت، قرون وسطایی، عصر قجری، رمال، عبوس، هتاک و… وارد ادبیات سیاسی ایران شود. یکی به تمسخر از مباح شدن دروغگویی در یکی از قوا می گفت و دیگری از عبارت دروغ گفتن جز واجبات دولت شده است، استفاده می کرد. هر جریانی سعی می کرد ثابت کند جریان مقابل دروغگوست و به مردم، رهبری و جهان دروغ گفته است. در این میان بازیچه کردن آمارها و بی اعتبار کردن مراکز آماردهی نیز قسمتی دیگر از ماجرا بود و اطلاعات و آمار رسمي را به دستمايه اي براي طنز و شوخي هاي مردمي بدل كرد. احساس خطر تا جایی رفت که دلسوزان نظام با تاکيد بر اينکه بايد اخلاق در ميان مسوولان کشور وجود داشته باشد اعلام کردند که دروغ يک مسوول بسيار بد است و آثار زيانباری دارد؛ زيرا حکومت ما دينی است و دروغ مسوولان به دين سرايت پيدا می‌کند. متاسفانه این هشدارها یا دیر داده شد یا جدی گرفته نشد چرا که هدف بعدی حملات، دین و مقدسات بود.
انحراف و بدعت در دین و توهین به مقدسات از اتهامات جدی وارد به استاد بود که از طرف متولیان تفتیش عقاید وارد می شد. در وانفسای جریان انتخابات رقبا یکدیگر را متهم به سوءاستفاده از دین و توهین به مقدسات و قرآن بر سر نیزه کردن نمودند. جریانهای فکری مختلف و حتی متضاد از خطر نفوذ تحجر و مقدس‌مآبی در لایه‌های اجتماعی گفتند و بی محابا اعلام عمومی می کردند که یک جای دینداری و مسلمانی ما می‌لنگد و کار به جایی رسیده که امروز هر مسلمان هوشیاری از خود می‌پرسد که به راستی حق کجاست و نزد کدام گروه؟! یا سوالاتی از این دست که اگر در زمان حضرت امیر (ع) بودیم در کدام صف می‌ایستادیم؟ تحلیل گران و صاحبنظران از دو اسلام گفتند؛ اسلام خشونت طلب و اسلام حقیقی و اعلام کردند اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجی‌گری جداست. هشدار داده شد که اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی پوشیده‌اند. هر جناحی متهم شد به اینکه هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره میکند. عده ای از خطر استحاله انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد گفتند و برخی دردمندانه نالیدند که چرا  جمعی به بهانه حراست از اسلامیت نظام و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند و از تولد و حیاتِ التقاط و تحجر و قربانی شدن ملت و ارزش ها در پای آنها گفته شد و نوشته شد. اقدامات برخی متولیان دین و روحانیون نیز بسیار شوک کننده بود. یکی از مراجع همکاری با دولت را حرام اعلام کرد و آیت ا… برجرودی در اعتراض به شرایطش خود را خلع لباس نمود، یکی از کاندیداهای روحانی تهدید به این اقدام کرد و خبر رسید که یکی از مقامات روحانی در دولت پیشین که در زندان به خلع لباس تهدید شده از آن استقبال هم کرده است!!
از خارج از ایران هم تیرها و تبرهایی بر درخت ایدئولوژی اسلامی نظام پرتاب می شد. نخست وزير کانادا ايدئولوژي ايران را شيطاني دانست و یکی از مقامات سیاسی-روحانی مسلمان در عراق هم به اظهار نظر در رسانه ها پرداخته و با اشاره به شرایط ایران اعلام کرد که نباید با سوءاستفاده از دین به قدرت رسید زیرا در صورت اداره نادرست، ضربات به اسلام و روحانیت می‌خورد. این حرفها از صدها رسانه داخلی و خارجی پخش می شد. آنها می گفتند و میلیونها نفر در ایران و سایر جهان این حرفها را می شنیدند. این وقایع در طول عمر انقلاب بی سابقه و حتی می توان گفت غیرقابل پیش بینی بود. بهت آور، تامل برانگیز و شوک کننده بودن این وقایع برای کشوری که در طول سی سال گذشته فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده نشان از شدت بالای این ضربات داشت.
یکی دیگر از اهداف اصلی از اقدامات اداره از تهاجمات مختلف، انحلال جمعیت و لغو فعالیتها بود. با وجود قانونی بودن قالبها و فعالیتها هر کاری برای انحلال جمعیت صورت می گرفت. یکی از روش ها نیز ایجاد تفرقه بود. همان زمان صحبت از جریان نفاق در جامعه هم شدت گرفت. اخبار حاکی از اختلاف نظرهای شدید و جدی بین مسئولین بود، هر جریانی دیگری را متهم به نفاق نمود و همینها عواملی شد برای شکاف بین مردم و نظام. تا جایی که یکی از دولتمردان اعتراف کرد وقتی بحث آشتی ملی مطرح می‌شود حکایت از این می‌کند که در جامعه اتفاقی افتاده و اگر نگوییم خصومت ملی، قهر و شکاف ملی ایجاد شده است. عده ای دیگر اعلام نگرانی کردند که با وجود گرایشات مختلف سیاسی و مذهبی با نگرانی و اندوه، از دست رفتن وفاق ملی ملت‌مان را نظاره می‌کنند. از عواملی چون تفرقه و ناامیدی که کشور را تهدید می کرد گفتند و هشدار دادند که نتیجه‌ی ناخواسته‌ی اختلاف‌ها فروپاشی و ایجاد شکاف‌های عمیق اجتماعی است. در طی چند ماه گذشته تحلیل گران به بیانهای مختلف اعلام کردند آنچه در این روزها رخ داد اصل نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده و این چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذاشت. برخی پیش بینی کردند که سرکوب مردم به سرنگونی نظام منجر می شود و بعضی از خدشه جدی وارد شدن به مفهوم جمهوریت دم زدند. بعضی درخواست داشتند که بدبینی و شک و شبهه مردم بر طرف شود چرا که در غیر این صورت موجب بی اعتمادی بیش از پیش مردم به حاکمیت شده و مشروعیت نظام و منتخب آن زیر سئوال رفته و اعتبار آن مخدوش خواهد شد .اکثریت مراجع عظام تقلید (به غیر از آیت‌الله نوری همدانی) نیز از ارسال پیام تبریک برای آقای احمدی‌نژاد خودداری کردند.
و در زمان کوتاهی چهره نظام و وجهه آن در عرصه بین الملل نیز به شدت خدشه دار شد. رسانه های خارجی این سوال را طرح کردند که در صورت نادیده گرفته شدن اعتراض های مردمی در ایران به نتیجه انتخابات، دولت آینده نزد مجامع بین المللی از چه اعتباری برخوردار خواهد بود؟ سازمانهای حقوق بشری اعلام کردند دولت ایران بر اساس قوانین حقوق بین الملل، مسئولیت دارد کسانی را که دست به کشتار و شکنجه زدند محاکمه کند و اگر این کار را نکند امکان محاکمه آنان وجود دارد و مشروعیت دولت ایران نیز زیر سئوال خواهد رفت. رئیس جمهور امریکا اظهار کرد که «پرسش های بزرگی» درباره مشروعیت انتخابات در ایران وجود دارد. همین وقایع باعث تیره تر شدن روابط ایران با اتحادیه اروپا شد تا جایی که موضوع اخراج برخی سفرای اروپایی جدی تر شد. از آن طرف احتمال فراخواندن سفراى اروپايى از تهران قوت گرفت. تا هفته ها بعد از اعلام نتایج، سران و دولت‌های 181 کشور از ارسال پیام تبریک به رئیس دولت خودداری کردند. آمریکا دعوت از دیپلمات‌های ایرانی برای شرکت در مراسم سالروز استقلال‌ این کشور را پس گرفت و زیر سوال رفتن مشروعیت و اعتراضات بین المللی به جایی رسید که دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد تهران باید فورا به سرکوب معترضان در ایران پایان دهد. بسیاری از فعالین حقوق بشر در ایران و جهان اعلام کردند زمان ارجاع پرونده جمهوری اسلامی در زمینه نقض حقوق بشر به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرا رسیده است. وكيل مدافع گروه‌های اسلامی مصر، به دليل عدم مشروعيت محمود احمدی‌نژاد در اعلام پيروزی و اهانت به صحابه پيامبر در جريان مبارزات انتخاباتی‌اش به دادستانی كل مصر شكايت کرد. یک مقام قضایی سابق در دادگاه لاهه اعلام کرد که خواستار رسیدگی نهادهای بین المللی به سرکوب مردم ایران است و ادعا کرد که تعدادی از وکلای  دادگاههای مربوط به جنایت علیه بشریت، در این مورد اعلام آمادگی نموده و به زودی گزارش تهیه شده و تسلیم دادگاه بین المللی لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحد خواهد شد. درخواست صدور حکم بازداشت بین المللی برای مقامات ارشد نظام در گردهمایی های متعدد ایرانیان مقیم خارج از کشور اعلام شد و با تظاهرات جهانی در اعتراض به سرکوب مردم ایران همراه گشت. در سطح بین الملل اقدامات عملی دیگری نیز علیه ایران تشدید شد. خبرگزاریهای معتبر جهانی از توافق پشت پرده اسرائیل با عربستان برای استفاده از آسمان این کشور برای حمله به ایران خبر دادند و مقامات امریکا تلویحا به اسرائیل برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دادند. رسانه های خارجی اعلام کردند شرایط ایران کشورهای غربی را بر آن داشته تا به فکر تحریم‌های جدیدی بیافتند و به عنوان نمونه تحریم صادرات بنزین به ایران را اجرا نمایند. اقدام دیگر توقیف يک ميليارد و ۶۰۰ ميليون دلار از اموال ايران در بریتانیا بود. این وضعیت در شرایطی رخ می داد که برگزاری دادگاه و احتمال دادن احکام سنگین برای استاد ایلیا و شاگردان نزدیک ایشان قوت گرفته بود و شاکی سازی دروغین و جهت دهی به دادگاه  و گرفتن حکم های سنگین با مدرک سازی از تهدیدات مکرر بازجویان بود.
سوالات و درخواستها و مطالبات پس از این وقایع نیز جای تامل داشت. اینکه چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ مخالفت با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت و بیزاری از نفرت‌پراکنی و پرونده‌سازی، توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها، فعالیت مجدد سایت‌های خبری مستقل، ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیام‌های کوتاه، و جلوگیری از  قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر و توقف برخوردهای یک‌جانبه، افترا، دروغ‌پردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور، صدور مجوز برای تشکیل جمعیت‌های سیاسی،‌ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و آزادی همه دستگیرشدگان سوالات و درخواستهایی بود که در طول چند سال گذشته مکررا از جانب ال یاسین طرح شده بود. به نظر می رسید حالا از حنجره مردم و جریانهای فکری مختلف به گوش می رسید. انگار آنچه ما تجربه کرده بودیم دامن همه را گرفته بود.
کمی پس از این وقایع اعلام خطرها و ارائه راه های برون رفت از بحران و زلزله های بعدی آغاز شد. یک روزنامه خارجی نوشت دوران سختی با مشكلات و معضلات فراوان داخلى و خارجى پيش روى دولت قرار دارد. رييس موساد اعلام کرد شرایط فعلی موجب خواهد شد اسرائيل بتواند آسان‌تر تهديد اتمی ايران را برای جهانيان توجيه کند. کارشناسان مختلف از خطر عظیمی که در پیش است گفتند و هشدار دادند که اعتماد مردم لطمات جدی دیده است. به مرور هشدارها رنگ و بویی دیگر گرفتند و جریانهای ناهمسو از دیدگاهی مشترک دم زدند. یکی از مراجع وابسته به اصولگرایان گفت: مردودشدن صاحبان قدرت و عزت در امتحان الهي، سقوط آنها از فراز قله به ته دره را در پي دارد. او بااشاره به عوامفريبي برخي افراد در تبليغات انتخابات گفت: اگر هفتادميليون نفر را فريب دهيد، خدا را نمي‌توانيد فريب دهيد و بايد توجه داشته باشيد كه با خدا يك رو باشيد. خداي متعال انسانها را رها نكرده، پاداش و كيفر فقط براي عالم آخرت نيست و بخشي از آن در اين عالم ظهور پيدا مي‌كند. و همزمان جناح مقابل نیز راه حل های مشابهی ارائه می داد که باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است…به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم می‌خواهیم ایمان‌های مذهبی‌شان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته می‌شود؟…به خرد بازگردیم… .به قانون بازگردیم؛ به قوانینی که خود وضع کرده‌ایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند. بی طرفان نیز اذعان داشتند بدون شك اگر روال قبلی ادامه یابد ناكجا آباد ديگري در انتظار نظام خواهد بود و دیگری در اقدامی نمادین خداوند را برای داوری و ختم این وضعیت به زمین دعوت می کرد. یکی از روحانیون همسو با جناح اصولگرا نیز خاطرنشان كرد اين آشوب‌ها نشان از قدرت خداست كه مي‌خواهد بگويد من مي‌خواهم ماهيت انسان‌ها را به شما نشان دهم و روحانی دیگری با بيان اينكه در هفته‌هاي اخير غيبت، دروغ، تهمت، فحاشي و بدزباني در كنار خسارات مالي و جاني فراوان، رخ داد اظهار داشت كساني كه در اين موارد مقصر بوده‌اند و مرتكب آنها شده‌اند در ماه رجب و رمضان توبه كنند و واي به حال آنها اگر با اين گناهان وارد قيامت شوند. دیگری اعلام می کرد که یکی از بزرگترین برکات انتخابات این دوره آزمون و محک خوردن دینداری است و اینکه کدام گونه مسلمانی پذیرفته است؟ و آيت‌الله جوادی آملی بهترين راه نجات از شرايط فعلی را تقوا توصيف کردند و بخشی از اختلافات در جامعه را مصداق عذاب الهی دانستند که در صورت بيراهه رفتن، جامعه دچار آن می‌شود و تنها راه‌حل آن، انابه است، نه قانون و گاه همين قانون منشأ اختلاف است. اگر اين اختلاف باشد، جز با ناله شب و روز و دعا حل نمی‌شود. گروهی از نخبگان نیز تنها راه حل براي خروج از بحران فعلي، بازگشت به صداقت و عدالت، پرهيز از دروغ، آزادي فوري بازداشت شدگان اخير و احقاق حقوق قانوني ملت دانستند که جز اين راه به گواه تاريخ و وعده هاي حق الهي، به مقصود نرسيده و پايان خوشي را براي رهپويان آن به همراه ندارد. این دیدگاهها به شدت جای تامل داشت.
کمی بعد، غبار غلیظ و سنگینی طی بیش از 7 روز سراسر ایران را پوشاند به نحوی که آلودگی تا 21 برابر حد بحرانی در شهرهای مختلف گزارش شد، باعث لغو پروازها گردید و تقریبا 5 روز ایران را به حالت نیمه تعطیل در آورد. این شرایط در حدی بحرانی بود که نیروهای هلال احمر اقدام به توزیع ماسک و وسائل کمک تنفسی کردند و از مردم خواسته شد تا حد امکان از رفت و آمد در سطح شهر خودداری کنند. آیا این اتفاق که برخی از آن به عنوان پدیده ای غیرطبیعی و عذاب گونه یاد کردند ارتباطی با مشکلات حاد تنفسی که به دلیل شرایط نگهداری در زندان برای استاد ایجاد شده است دارد؟
….
چند بار طی این مدت استاد اشاره کردند که به دلیل حملات و تهاجمات گسترده مجبور شدم همه چيز را ماندگار و جاودانه كنم. حالا براي زندان، دادگاه، اعدام و هر چيز ديگري آماده ام چون مطمئنم خداوند، همة جهان، همة تاريخ، صدها شبكة ماهواره اي و صدها رسانة قدرتمند، همة رهبران و مردم جهان امروز و فردا از اين خدمتگزار خداوند دفاع خواهند كرد… شگفت انگیز بود که صدای این دفاعیات را به این سرعت و با کیفیتی چند صد برابر و گستردگی جهانی از زبان دیگران می شنیدیم. ما مطمئن بودیم که این اقدامات طی تلاش ها و برنامه های حامیان استاد رخ نمی داد و بسیاری از مجریان این برنامه های همسو حتی ما را نمی شناختند و از مسائل ما هم بی اطلاع بودند اما به شکلی بسیار راهبردی، در بهترین زمان ها و به مستقیم ترین وجهی این برنامه ها را اجرا می کردند. هم صدایی و همسویی جریانهای مختلف و بی ارتباط به هم که همگی بی ارتباط به جمعیت و استاد هم بودند  نشان می داد که انگار هر صدا و هشدار و اقدامی به پژواکی در کوه ها بدل شده بود و به همراه خود نه انعکاس صدا که بهمن ها و زلزله هایی به همراه آورده بود.
اما در کنار و یا بهتر است بگوییم در امتداد این موضوع مسئله دیگری هم ذهن ما را به خود مشغول می کند. هرازگاهی که اخبار و گزارشاتی از شکنجه ها، نحوه رفتارهای تحقیرآمیز بازجویان و فشارهای روانی و تهدیدات شدید ایشان و اعضای خانواده یا شاگردان را می شنویم، از فشار برای انکار، شرایط زندان و همراه بودن ایشان با موشها و گذراندن بیش از یکسال (دو دوره 6 ماهه) در زندان انفرادی که هر یک روز ان معادل ده روز زندان عمومی محسوب می شود، وضعیت وخیم جسمی و…. از خود می پرسیم جهان چگونه به این رفتارها پاسخ خواهد داد؟
استاد چند بار در مورد پیامد اقدامات و تهاجمات به نکته خاصی اشاره کردند و در مورد تهاجمات مختلف دایره مذاهب می گفتند که این اقدامات یعنی «تا قرنها زلزله» مثلا در موضوع ضبط و سواستفاده از فیلم اعتراف که بازجویان به آن عنوان “چک سفید به نظام” می دادند، گفته بودند چک سفيد به نظام يعني « قرنها زلزله »؛ اگر بخواهيد با اين چک سفيد کار خاصي بکنيد… یا می گفتند من مکرراً به آنها تاکيد کردم که به اين بچه ها نگوييد فرقه. فرقه تا قبل از دستگيري من وجود نداشته. اما اگر شما به اينها تاکيد کنيد اينها مي شوند فرقه و بعد شما عمرها تلاش خواهيد کرد که اين مفهوم و ماهيت را از آنها بگيريد. پيامد برچسب را مي دانم… آنها اين حرفها را حمل بر تهديد مي کردند اما تهديد نمي کردم… مي گفتم قصد من تحقق قرآن است. قصد من خداست. شما داريد چيزي را بزرگ مي کنيد. توجه کنيد که بعداً تعطيل کردن اين موضوع تا «قرنها» طول مي کشد و شايد هيچوقت نتوانيد آنرا جمع کنيد… این موضوع «تا قرنها زلزله» چند جای دیگر هم تکرار شد.
به راستی واکنش جهان در برابر این اقدامات هولناک چه خواهد بود؟ عالم آبستن کدام زلزله هاست؟
منصورون – فرزندان ايليا