دروغهاي شاخ دار و شاخههاي بي بار
در
اين سالها گاهي دشمنان و بدبينان دروغها و جعلياتي را به ما نسبت
ميدادند که آنقدر در آن تناقض و ضد و نقيض بود که همان کافي بود تا جوابي
به آنها داده نشود. بعضي از اين تهمتهاي دروغ به قدري مسخره و نامعقول
بودند که گاهي دوستاني از ال ياسين آنها را جمع ميکردند و بعد از يک کار
بسيار فشرده و متراکم، براي تغيير روحيه آنها را ميخواندند. مثلاً اينها
خطاهايي بود که ما مرتکب شده بوديم. اين دروغهاي واضح و سندهاي جعلي به
قدري متزلزل بودند که گمان عاقلانهتر اين بود که آن را از جانب افرادي
تصور کني که يا هرگز تفکر نکردهاند و با اين حيطه آشنايي ندارند يا آشنايي
دارند و به عمد و به انگيزههاي ديگر دارند اينطور ناهنجار و نامعقول و
مضحک عمل ميکنند. مثلاً ميگفتند من چند هزار زن دارم، هزاران جن و روح را
به درون مردم ميفرستم و آنها را تسخير ميكنم، آزمايشگاههاي پيشرفته
ژنتيكي براي شبيه سازي انساني دارم، تعداد زيادي چاه نفت در كشورهاي عربي و
چند معدن الماس در آفريقاي جنوبي و معدن طلا در آمريكا دارم… اينها را در
سايتها و حتي بعضي از روزنامهها مينوشتند و حتي بعداً بعضي از اينها را
در مصاحبههاي رسمي و حتي در مراكز قانوني مطرح كردند. يک مدتي به ما
ميگفتند که اينها اسلام آمريکايي را انتشار ميدهند؛ بعد در همان جا يا
چند روز بعد ميگفتند اسلام وهابيها را نشر ميدهند بعد ميگفتند شيعههاي
افراطي و چند روز كه ميگذشت ميگفتند نه شيعه هستند و نه مسلمان. اينها
همه در تضاد کامل بودند. مهم نيست كه كدام نظر درست است. مسئله اين است؛
اينها را يك نفر يا يك عده، به فاصلۀ چند روز بيان ميكردند و از اين دست
تناقضها و ضد و نقيضها فراوان بود.
به تحقيق بپذير نه به تبليغ.
آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مىآيند؟ بر هر دروغـزن گناهـكارى فــرود مىآيند. (شعراء : 221 و 222)
بعضي
از اين نسبتهاي دروغين و اتهامات خيالي آنقدر نامعقول و مجعول بود مثل
اينكه بگويند فلان پادشاه شبها ميرود و شيشه مغازهها را ميشكند و از
داخل مغازهها نان و شكلات ميدزدد. شبها ميرود و سر گردنهها را ميگيرد و
بعد از توقف ماشينها سرنشينان آنها را غارت ميكند. آنجا من پادشاه نبودم
اما از هر نظر توانگر بودم. يك بار از يك نفر كه تا حدي عقب مانده ذهني
بود پرسيدم اگر پادشاه بشوي اولين كاري كه ميكني چيست؟ گفت فوراً يك باند
درست ميكنم و بانكها را خالي ميكنم. گفتم دومين كار. گفت يك ماشين بزرگ
ميخرم و با آن از مرز مواد مخدر ميآورم و در شهر پخش ميكنم.
در
حوزه بعضي از فعاليتها، اختيار و اقتدار به حدي بود كه هر كاري كه
ميخواستم ميتوانستم انجام دهم. نيازي به دستور و فرمان نبود، حتي يك
اشاره هم كافي بود. نيازي نبوده و نيست كه از كسي پولي بگيرم اما اگر در
پانزده سال گذشته اشارهاي ميشد يا همين امروز اشارهاي شود، پولها مثل
سيل سرازير ميشود. هرگز احتياجي نبوده كه بنده دختري را فريب بدهم. هر
روز، نامههاي زيادي ميرسيد كه بخشي از آنها در موضوع ازدواج بود… دهها
هزار نفر ميتوانستند شهادت دهند كه اين اتهامات تا چه حد نامعقول و جنون
آميز است و اين يكي از دلايلي بود كه ما سكوت ميكرديم.
ما
دهها ميليارد تومان هديه نقدي و غيرنقدي را به صاحبانشان پس ميداديم و از
آنها نمي پذيرفتيم. هزاران قطعه طلاي هديه شده را به صاحبانش بازمي
گردانديم و دشمنان جاهلانه مينوشتند که فلاني به زور گردنبند يک نفر را از
گردنش پاره کرده. يک روز ما را حامي سه آتشۀ نظام اسلامي ميدانستند و
فردا به عنوان توطئهاي بر عليه نظام و اسلام، و عامل و اميد غربيها معرفي
ميکردند. همين تناقضها براي نقش بر آب شدن نقشهها کافي بود. البته
احتمال داشت که بعضيها با اين حرفها تحت تاثير قرار بگيرند که اين هم گذرا
بود؛ آنها بعد از مدتي برمي گشتند. خانم مسني بود که از نظر سني جاي
مادربزرگ مرا داشت و ارتباط دوستانهاي با هم داشتيم و گاهي همديگر را
ميديديم. او يک رويابين قوي بود. همين ميتوانست مصالح يک داستان جديد را
به وجود آورد…
و او بهترين داوران است. (انعام: 57)
دشمنان
از سر کينه و نفرت و بدخواهي ميخواستند ما را تقبيح و تخريب کنند. اما
همان نيات آلوده و غيرخدايي، آنها را به سمت اشتباهي بزرگتر هدايت ميکرد و
آنها در همۀ اين سالها در دام خود گرفتار ميشدند. شايد مدتي به نظر
ميرسيد در کار خود موفق شدهاند ولي در پايان هر بازي و هر داستان، نفاق
منافقان باطل ميشد و خداوند مکر آنان را به خودشان باز ميگرداند.
اما
اشتباهات آنها و تهمتهاي دروغ و نسبتهاي ناهنجاري که ميدادند به اين معنا
نبود که ما اشتباهي نداريم. آنها در تاريکي و با عصبانيت و نفرت زدگي سنگ
اندازي ميکردند، آب دهان ميريختند و فحاشي ميکردند اما اينها به سمت
سايهها و اشباحي پرت ميشد که آنها در غلظت ظلمت آن را تماشا ميکردند.
وقتي که نور نباشد، در تاريکي غليظ، اگر فرد در جستجو و منتظر اشباح و
سايههاي وهم انگيز باشد، حتماً آنها را خواهد ديد. اين چهرههاي توهمي و
اشباح خيالي تنها انعکاس انديشهها و تصورات آن بينندگان است. ممکن است
درون آن تاريکي پر از واقعيت باشد ولي آنچه آنها ميبينند هيچ يک از آن
واقعيات نيست بلکه تصورات موهومي است که از واقعيت دارند. در تاريکي نفرت و
بدبيني، ممکن است درخت پرميوه و پرمحصول، ديوي با صد شاخ به نظر آيد. در
تاريکي نفرت و بدبيني، ريسمان بيرون رفتن از چاه ممکن است با ماري زهر آلود
اشتباه گرفته شود. دريا را صحراي برهوت ببينند که اژدهايي بزرگ در آن خفته
و صداي نفس هايش به گوش ميرسد. و گاهي آنها رودخانه را مانند ماري بزرگ
ميديدند كه به سوي همان چيزي که آنها به آن صحراي برهوت ميگفتند و ما آن
را دريا ميناميم در حركت است… افراد کينه جو و مغرض و نفرت زده به دنبال
کشف حقيقت نيستند بنابراين از نور حقيقت محرومند پس در تاريکي ميبينند و
زندگي ميکنند.
تصورات،
نظرات و واقعيات آنها هم غالباً تنها توهم است و بس. آنها کاملاً با
روشنايي، با به نور ديدن و به نور شنيدن بيگانهاند و با هر چه بيگانهاند
آن را با حرص و ولع انکار ميکنند و بر آن ميتازند. يافتههاي آنها
بافتههاي آنهاست. بافتههايي که در تاريکي به وجود آمده و اين بافتهها
هميشه زشت و ناهنجارند…
برگرفته از کتاب آمین 1
کلیدواژه
ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله,
ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه
رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه
رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه
رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله
,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا
رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام
الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله,
ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله,
ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا
رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا
رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر